آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

مشهدالرضا...سقاخانه (عصرامروز)

پنجشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۳:۰۲ ب.ظ


جاتون خالی، دیروز توی خوابگاه که بودم خیلی دلم گرفته بود، واقعا واسه امام رئوفم دلم تنگ شده بود.

امروز به هر زور و زحمتی که بود خودمو رسوندم مشهدالرضا(ع)... رفتم حرم...پابوس مولای غریبم

دور سقاخانه می گردد نسیم
دانه می پاشد کنار حوض آب
چادرش بوی زیارت می دهد
بوی اشک و گریه و بوی گلاب

آسمان چشم او پر می شود
باز، از پرواز شاد کفتران
صحن را آهسته جارو می کند
خادمی با دستهای مهربان

می نشیند در نگاه خیس او
مثل یک گل، سایه فواره ها
قلب من پر می کشد مثل نسیم
هردومان هستیم مهمان رضا

پای خود را می گذارم در حرم
از دلم پر می کشد اندوه و غم

با کبوترهای گنبد می روم
توی خال آسمان گم می شوم

شاپرکها، تشنه دیدار نور
شادمان سر می رسند از راه دور

چشم خود را در حرم وا می کنند
شمع را یکباره پیدا می کنند

شمع جمع شاپرکهایی رضا
ای کلید ساده مشکل گشا

آن گل زیبا گل خوشبو تویی
ای رضا جان ضامن آهو تویی
با نگاهت چون کبوتر کن، مرا
تا بگیرم اوج، خوشحال و رها

می شوم من روز و شب همسایه ات
می شود چتر دو بالم سایه ات


شعر از مهری لاهوتی
عکس از خودم

  • رضوی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
برگرفته شده از صدای نور