آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

یک خاطره از ولنتاین

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۶، ۰۴:۳۰ ب.ظ

یاد یک خاطره افتادم

دانشجوی کارشناسی که بودم نمیدونستم ولنتاین چیه، اون روز هم خونه بودم، بعد که رفتم خوابگاه بچه ها برام یک تابلو خریده بودن و یک نامه که نوشته بود: ولنتاینت مبارک ببببددددبخت (با تشدید) :)))))


اونجاتازه فهمیدم چی به چیه! پولشم ازم گرفتن! :|

الان هم خونه خودم توی آشپزخونه جلوی چشمم گذاشتم،چقدر زود گذشت،یادباد


عکسش توی استوری اینستاگراممه

  • رضوی

نظرات (۴)

یاد دوران دانشجویی بخیر چی خوندین کارشناسی ؟
پاسخ:
بیوگرافیم هست
واقعا فکر نمیکردن ملت اینقده به چنین مسئله ای بپردازن!
مخصوصا توی بیان :)
پاسخ:
صرفاً خاطره ست! و اینجا افسران نیست که به هر چیزی یک فرد پیدا بشه ایراد بگیره!
عجب :)))
پولش رو نمی‌دادین حداقل :|
پاسخ:
بعد تا ۴ سال با سودش ازم میگرفتن :))))
خدا نصیب نکنه از این رفقا :)))
پاسخ:
:)))))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
برگرفته شده از صدای نور