آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام رضا علیه السلام» ثبت شده است


دردهــایــم را بــه هــر کســی که گفتــمــ

دستــِ دلــم را رو کــرد!

روزی دیــگر ، دردمـ را ملعبــه ی خود ساختــ ...

وَ ...

ریشخنـــدم کرد..!


امـــا من گــوهــری را یـــافتمـ ..

که مــونســی دلســـوز

پــدری مهــربان

وَ برادری همــدل استــــ... (1)


دردهــآیم را با رشته ای از اشکــــ بــه هــمــ مــی بــافــم و بـرگــردنــم مــی آویــزمـ

تـــا مبــادا کســی از آن بــاخبــر شــود

رشتــه، سنگیــن کـه مـی شـود...

خــودش مــی گوید بیــآ... بــآ گوش هــآی خودمــ می شنومـ نــدای دعوتــش را..(2)


بــه پـابوسش که می رومـ

خودش گردنبند اشکــ را از گردنمـ بــاز مــی کند...


دردهــایمـ را بــه جــان مــی خــرد و مــرا رهــا مــی کند...

بــه کســی نمــی گویــد که هیـــچ

التیـــام همــ مــی دهد...


وقتـــی از پیش او بــازمــی گــردمـ...

نه دردی دارمـ...

نه اشکی...!


ولــی دلــی دارمـ..

عاشــق تر از همیشــه...

من دُچــآر او شــده امــ ای مــردمــ..!


پ.ن)

1.

قال الرضا علیه السلام:

اَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْاَخُ الشَّقِیقُ
امام مونسی دلسوز، پدری مهربان و برادری همدل است.
مسند الامام الرضا علیه السلام / ج 1/ ص 69

2. 

آقا ! پدرم ! برادرم ! مولایم !
 هر روز به شوق دیدنت می آییم
امروز تو را حلقه به گوشم که شود 
لبریز صدای روشنت فردایم

متن و عکس: رضوی


حالم خوب است با تو

حتی اگر هوای این شهر گرفته باشد

...از گناه

تو که باشی همه چیز خوب است..

حتی بغض!

حتی دلتنگی!

امروز نه...

اما فردا می آیم...

این را تپش قلبم می گوید: 

باید بروی...

انیس النفوس

تو هیچگاه برای من کهنه نخواهی شد

حتی اگر تمام این شهر را تار عنکبوت گرفته باشد...


حرم امام رضا

 

و تو هــرگز به عظمت او پی نخواهـی برد

مگر اینکــه به پایش بیفتـــی ...

حال به بالای سرت نگـاه کــن !

آیا هنــوز به حقارت خود پــی نبرده ای؟!


عکس و متن : از رضوی

همین امروز

حرم امام رضا


ﻣﻦ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺗﻮﺍﻡ ، ﺑﺎﺯ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﻄﻠﺒﯽ؟

ﺷﺮﻁ ﺁﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺗﺮ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﮐﻨﯽ!


عکس: از حقیر - همین امروز زیر بارش باران

شاعر:  ﺣﺴﯿﻦ ﺷﯿﺮﺯﺍﺩﻩ 



دلم گرفته بود و مشکلات و فشارهای زندگی من رو وادار می کرد که هر دو سه روز به مأوای خودم (حرم مطهر انیس النفوس علیه السلام) برم. در مسیر خط 97 ایستگاه بیمارستان فارابی پیاده شدم و منتظر خط25 بودم که کودکی حدود 5 سال نظر من رو به خودش جلب کرد. او با در دست داشتن چند دعا از افراد می خواست که از او خرید کنند ولی با بی اعتنایی آنها مواجه می شد. به سمت علی رفتم که مردی آمد و به او گفت: آیت الکرسی هم داری؟

علی گفت: بله و از لابه لای ادعیه یک آیت الکرسی درآورد و به مرد داد. آن مرد هم یک سکه ی 25تومانی به علی داد و سریع به داخل اتوبوس پرید. علی با عجله ادعیه را به من داد و به سمت اتوبوس دوید تا بقیه ی پولش را بگیرد. من هم به دنبالش رفتم اما از دیدن رفتار ناشایست آن مرد با این کودک به حدی دلم گرفت که همان جا دوست داشتم از علی دفاع کنم.

-علی گفت: آقا پولمو بده این خیلی کمه.

-اوگفت: برو بچه ... زیادیت هم هست.

-علی فقط به سمت او نگاه می کرد در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود و با ناخن هایش سر انگشتانش را از استرس می کند.

-آن مرد وقتی دید من همراه علی هستم یک سکه ی 50تومانی درآورد و از داخل اتوبوس به سمت علی پرت کرد ... سکه قِل خورد و به زیر اتوبوس رفت و علی نتوانست آن را بردارد ... اتوبوس حرکت کرد.

علی آنقدر ناراحت شده بود و اشک در چشمان سبز رنگ زیبایش حلقه زده بود ... که حتی یادش رفت ادعیه را از من بگیرد.

من علی را بغل کردم و به او گفتم: عزیزم ناراحت نباش من جای او از تو می خرم. چقدر به تو کم داد؟

علی در حالیکه بغض داشت و نمی توانست صحبت کند با صدای معصوم و کودکانه اش گفت: سیصدتومن.

من کمی با او صحبت کردم که از دلش دربیاورم و کمی از ناراحتیش کم کنم ... موهای طلایی رنگ علی بهم ریخته بود ... با انگشتانم موهایش را مرتب کردم ... او را بوسیدم و از او خواستم که دیگر ناراحت نباشد . و به او گفتم : برایم خیلی دعا کن ... باشه؟ علی گفت: باشه!

و به اندازه ادعیه هایی که داشت پولش را حساب کردم ؛ علی گفت: من پول خُرد ندارم ؛ گفتم: هدیه ست برای خودت عزیزم. و فقط یک دعا را از لابه لای ادعیه برداشتم .. نمی خواستم با دنبال گشتن دعای مدنظرم بیشتر از این ناراحت شود.

از علی خداحافظی کردم ... او رفت اما هر دو سه قدم برمی گشت به من نگاه می کرد و لبخند می زد.

به حدی بغض اذیتم می کرد و ذهنم مشغول شد که یادم رفت نگاه کنم چه دعایی را برداشته ام.

....

بعد از زیارت امام رضا علیه السلام طبق رسم همیشگی ام به بهشت ثامن و مزار شهدا رفتم دعا را که درآوردم ...دیدم دعای استجابت دعا ست(من هیچ وقت این دعا را نخوانده بودم). من یقین دارم  علی با آن قلب پاکش برایم دعا می کند و دعای استجابت دعا هم هدیه ی خداوند به من به خاطر شادکردن دل اوست.

علی رفت اما... هیچگاه فراموشش نخواهم کرد.


عکس: 22مرداد93/ بهشت ثامن



پیامبر اکرم صلوات الله علیه فرمودند: به زودی پاره ای از تن مرا در زمین خراسان دفن خواهند کردو هر مومنی او را زیارت کند حق تعالی بهشت را بر او واجب کرده و آتش جهنم را بر اوحرام کند.

شخصی از اهل خراسان نزد امام رضا علیه السلام آمد و خوابی را برای ایشان بازگو کرد و گفت: «یابن رسول الله در واقعه ای حضرت سیدالمرسلین را دیدم که گویا به من می گوید : هرگاه در سرزمین شما پاره ی تن مدفون شود، حال شما چگونه خواهد بود و به شما سپارند که امانت مرا حفظ کنید و ستاره ی من در خاک شما غایب شود

امام رضا علیه السلام در پاسخ او چنین فرمودند: همانا من در سرزمین شما مدفون خواهم شد. منم پاره ی تن رسول الله صلوات الله علیه وپاره ی تن برادر ونفس رسول خدا. منم آن کسی که امانت حق تعالی هستم که بر شما واجب کرده است که در حیات و بعد از وفات، حفظ و حمایت و رعایتم کنید. منم آن ستاره. پس هر کس با ایمان به من، مرا زیارت کندو مرا امام واجب الاطاعت بداند، من و پدرانم، همه در روز قیامت شفیعان او هستیم. هرکه ما شفیعش باشیم البته او نجات یافته است و حق تعالی شفاعت مارا رد نخواهد کرد.

امام سپس به خواب او اشاره کردندو این سخن را از پیامبر صلوات الله علیه بیان فرمودند: هرکه مرا در خواب ببیند به راستی مرا دیده است زیرا شیطان نمی تواند به صورت من و به صورت هیچ یک از اوصیای من و به صورت هیچ یک از شیعیان اوصیای من درآید. به درستی که خواب درست [که انبیاء و اوصیا را در خواب ببیند]، یک جزء از هفتاد جزء نبوت است.


پ.ن)

عکس از حرم انیس النفوس / 10مرداد 93

منبع متن: کتاب منزلت زیارت

 

برگرفته شده از صدای نور