آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حرم امام رضا» ثبت شده است

مادرم میگن : «وقتی دنیا اومدی، اولین جایی که بردمت حرم امام رضا علیه السلام بود. می خواستم تو رو با مولا آشنا کنم. »

این رشته ی دوستی من با مولا هم از اون زمان بافته شده... و از سال 89 این رشته محکم و محکمتر میشه.

این اول زندگی من بوده که برام روایت کردند... اما آخر زندگیمو هر بار وقتی به حرم میرم با چشم خودم دیدم. از پایین پای حضرت که وارد حرم مطهر میشم، چندین تابوت می بینم که اومدن آخرین زیارتشونو بکنن و برن. اول اذن دخول میخونن و وارد حرم میشن... در مقابل درب صحن آزادی (که در عکس هم می بینید) توقف می کنند، بعد وارد حرم میشن... خاک فرشهای حرم مطهر رو روی تابوت می ریزن.... چه حس وحال غریبی دارم الان ...

شاید لفظ آخرین زیارت درست نباشه، چون قطعاً اونها یکبار به زیارت مولا اومدن... البته شاید با معرفت زیارت نکردن...! ولی میدونم این آخرین زیارت اونها نیست.

خود مولا وعده دادند: «هر که مرا در غربتم و دوری مزارم را زیارت کند، روز قیامت در سه جا به فریادش می رسم تا از هول و وحشت آن مکان ها نجاتش دهم؛ هنگامی که نامه های اعمال را می دهند، هنگام صراط و هنگام سنجش اعمال.»

وعده ی مولا حق هست.. پس این آخرین زیارت اونها نیست. ولی آخرین نگاهشون هست به گنبد طلای انیس النفوس.

دارم این مطالبو می نویسم، یک حس هیجان دارم... هم مثبت و هم منفی!

مثبت از این لحاظ که : شاید یکبار از زیاراتی که رفتم مورد قبول واقع شده و مولا رو در اون دنیا زیارت خواهم کرد و او شفیع من خواهد شد. و منفی از این لحاظ که: شاید این آخرین و نگاه و آخرین زیارت من باشه...!

این بیت شعر مدام میاد توی ذهنم:

گرچه با نامه ی بد آمدم اما خدا

چندباری هم به مشهد آمدم

______________

متن و عکس از خودم

 

پاهایت برهنه ات را روی سنگفرشهای داغ .. می گذاری...!

خسته ای .. لبانت از تشنگی ترک برداشته اند.. می رسی به سقاخانه..

یک جرعه آب ...

سرت را کمی که بالا می آوری تا آب را بنوشی.. چشمت به گلدسته ها می افتد

چقدر گوارا بود.. سلام بر لبان تشنه ات "یاحسین(علیه السلام) "

گلدسته ها آسمان هفتم را خط می کشند..

قدم می کشند آرام آرام .. از سیاهی خاک تا سپیدی افلاک

ستاره ها بر مدار گنبد می درخشند، قطره های عرق اما می درخشد بر پیشانی ات

با بالهای گسترده ی فرشتگان، می رسی در محضر یار...

ملائک به حضورت مباهات می کنند...

"اُدخُلوها بِسَلامٍ آمنین"

متن و عکس از خودم/حرم رضوی-میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام

امروز روز ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام ، به زیارت امام رضا علیه السلام رفتم. امام خب به در بسته خوردم... در حال نظافت حرم مطهر بودند. دلم شکست..

همه روز روزه بودن،‌ همه شب نماز کردن

همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن

ز مدینه تا به کعبه، سر و پا برهنه رفتن

دو لب از برای لبیک، به وظیفه باز کردن

به مساجد و معابر، همه اعتکاف جستن

ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن

شب جمعه‌ها نخفتن،‌ به خدای راز گفتن

ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن

به خدا که هیچ کس را، ثمر آنقدر نباشد

که به روی ناامیدی در بسته باز کردن

 

                                                                                                                    "علامه شیخ بهایی" // عکس از خودم



کسی چه می دانست ، گناه سراپای وجودم را غرق در خود کرده بود!
کسی چه می دانست ، قلب من زنگار گرفته است!
کسی چه می دانست ، من هم با همین قلب پر گناه هوای حسین را بر سر دارم و کویش!
تنها او می دانست!
حرفهایم را به او می گفتم چرا که او هیچگاه به خاطر حرفهایم مرا تمسخر نکرد...
هیچگاه نگفت تو کجا و کربلا کجا؟
هیچگاه نگفت : بچه ای هنوز!
هیچگاه نگفت : اول برو آدم شو!
همه می خواستند به من درس اخلاق بدهند .. با سرکوفت! به زور و دور از محبت .. او به من چیزی نمی گفت که دلم برنجد!

او مرا بوسید ... و برات کربلا داد . بدون هیچ سرکوفتی! بدون هیچ منتی!
شنیده بودم او رئوفاست و انیس النفوس!
اما باور نداشتم...

حال من مانده ام و یک دل کربلایی و سوخته ... و یک صحن آزادی ! همین...
برگرفته شده از صدای نور