آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته کربلا» ثبت شده است

در قسمت قبل در ارتباط با رسالت بزرگ حضرت زینب کبری سلام الله علیها صحبت کردم و مصائبی که بعد از واقعه ی عاشورا برای اهل بیت امام حسین علیه السلام به وجود آمد. خواندید که حضرت زینب کبری سلام الله علیها پس از ورود به کوفه با دیدن سر مطهر امام حسین علیه السلام سر خود را به چوبه ی محمل کوبیدند به طوری که خون از آن جاری گشت.در این قسمت می خوانیم که چرا حضرت زینب سلام الله علیها با اینکه اسطوره صبر هست اینگونه رفتار می کند؟آیا با این کار پیامی برای اهل کوفه دارد ؟

حضرت زینب سلام الله علیها


قلب زینب سلام الله علیها  از آن همه سختی به تنگ آمده بود او همراه اطفال و زنان زمانی وارد کوفه شد که سر برادر را بر فراز نیزه ها در مقابل دیدگان خود یافت. زینب سلام الله علیها با کوبیدن سر خود بر محمل خواست شدت سختیها و غم و اندوه خود را برای مردم بیان کند. ولی آیا کاری امکان پذیر بود به خصوص آن زمان که این کار را در راه کوفه یا قبل از آن انجام دهد؟ بله چنین روی زمین افتاده است که آن حالت اندوهبارترین و شدیدترین حالتها بود. اما در آن موقعیت ، زینب اصلا چنین کاری نکرد، بلکه برعکس با تمام عزت و توانمندی به طرف جسد برادر رفت و از میان لشکر عبور کرد، حجت خداوند را از روی زمین برداشت و  رو به آسمان کرد و گفت: « خداوندا ! این قربانی را از آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم بپذیر!»

این چه صبری است ؟ و چه نیرویی که زینب سلام الله با آن حالت مصیبت زده ، حسین علیه السلام را که خود بار امامت را به دوش می کشید از زمین بر می دارد؟ زینب موقعیتی راکه هیچ انسانی طاقت تحمل آن را ندارد، تحمل نمود اما چه شد که او هنگام ورود به کوفه یکباره شکسته شد؟


بدان که سینه ی تو نیز آسمانی لاینتناهی ست

با قلبی که در آن چشمه ی خورشید می جوشد

و ببین که چه ترنمی دارد در تپیدن...

حسین .. حسین .. حسین

ـــــــــ

پ.ن) دستخط از حقیر است ... برای ارباب.

طرح آماده بود فقط کمی تغییرات حاصل شد. 

ارباب!

معامله ات با خدا بر سر چه بود؟

*از کدامین باده ی عشق نوشیدی که اینگونه بر خود حد زدی؟

که تمام مصائب در برابر مصیبت تو هیچ است

با دلها چه کرده ای؟

تصور سرت بر نیزه ها، تجسم دو خورشید در آسمان است...

تصور بزرگی ات ، از کناره های دلم بیرون زده است...

با دلها چه کرده ای؟

ـــــــــــــ

پ.ن)

1.*دقیقاً خاطرم نیست که از کدام کتاب و از کدام شاعر است ولی این جمله در ذهنم بود.

2. شاید بتوان اسم این تصاویر را هایکوکتاب نامید.

برگرفته شده از صدای نور