آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

خیلی مطلب میذارم که منتشر نمی‌کنم. قبلا بیشتر حرفهایی که توی دلم بود رو می‌نوشتم و خیلی راحت دکمه انتشار می‌زدم. شاید به خاطر این باشه که من هر چی سنم بالاتر میره محافظه‌کارتر میشم یا دلیل دیگش اینه که این روزا حال خیلیامون وابسته به مجازی شده و شاید فقط یک جمله آه حسرت رو به دل کسی بنشونه. حالا که مثل قبل اهل تولید محتوا نیستم و حرفهامو هم در پوشه ی پیشنویسها ذخیره می‌کنم چی دارم بگم و از چی بنویسم؟

خدا رو چه دیدید شاید یک وبلاگ دیگه زدم و کاملا ناشناستر از اینجا روزانه نویسی کردم.

 

برگرفته شده از صدای نور