آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

بابا مگر تو دختر نداری؟

سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۳، ۰۵:۳۶ ب.ظ

 

دریافت
توضیحات: مداحی حاج محمود کریمی-حضرت رقیه 

 

مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد

کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد

دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده

اولین شعله که آید سپرش می سوزد

سپرش سوخته و چادرش آتش گیرد

تا تکانی بخورد موی سرش می سوزد

بعد از آن قائله دیگر کمرش راست نشد

اثر سوختگی دور و برش می سوزد

تا رسد قطره اشکی سر زخم گونه

ناگهان گوشه چشمان ترش می سوزد

شده ام مثل همان مادر محزونی که

همه شهر ز آه سحرش می سوزد

عمه؛ آن شب که مرا روی هوا می آورد

ریشۀ موی سرم بین اثرش می سوزد

تا ترک های لب تشنه بابا دیدم

جگرم گفت: هنوزم جگرش می سوزد

بعد از آنی که لبانم به لبانش چسبید

سینه ام از نفس شعله ورش می سوزد

شاعر:قاسم نعمتی

پ.ن)

شعر با مداحی فرق می کنذ.

نظرات (۱)

  • محمد محمدیان رباطی
  • عکس زیبایی گذاشتید

    محرم ماه غم واندوه برای جسم ما
    وماه عروج معنوی دلهای ماست
    پاسخ:
    تشکر
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    برگرفته شده از صدای نور