آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

۷ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

وقتی در عرض چند دقیقه یک ساختمون ریخت یاد قیامت افتادم و ...این آیه برام تداعی شد


فَإِذَا جَاءتِ الصَّاخَّةُ * یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ *







 

یک مشکلی برام پیش اومد که خواب رو به مدت۲۴ساعت از من گرفت و سیل اشک بود که از سر ناچاری می‌ریختم ..
بعد از نماز صبح بدوبدو رفتم حرم! که دردمو دوا کنم ...  داشتم از غصه دق می‌کردم.   توی رواق نشسته بودم و به مولاجان دردمو می‌گفتم، همون لحظه یک خادم اومد منو دعوت کرد که برم جلسه حلقه معرفت که چندقدمی من بود شرکت کنم ، منبر جلوی من یک خانم روانشناس نشست و شروع به سخنرانی کرد و دقیقاً داشت در مورد درد من صحبت می‌کرد!  منم اشکامو پاک کردم رفتم پای منبر نشستم ...   انگار مولاجان داشت به من راه نشون می‌داد.
به نظرتون جالب نیست؟


الان حالم خوبه، همه چی خوبه، زندگی خوبه

میدونی چیه؟

برای من هیشکی توی دنیا تو نشدی ، چرا اینقدر خوبی...

خواب از سرم پریده و منتظرم صبح بشه که بیام پیشت....

 فکر می کردم مشهد چقدر خوبه ولی دیدم اینجا هم آش دهن‌سوزی نیست!  بدون تو اینجا هم به دلگیری تهرانه! به همون مزخرفی..

خیلی دلم گرفته :"(((

افسران هم غیرفعال شد.الله اکبر


اینستاگرام را حذف کردیم.

الله اکبر



هر چی باشی و هر چی داشته باشی   

هر چقدر هم که  سینه‌چاک هات زیاد باشن 

تهش یک کفن می‌مونه برات!

دانلود

اگه به دردتون خورد دعام کنید وگرنه اشکال شرعی دارد :|
برگرفته شده از صدای نور