آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

سلام 

عیدتون مبارک :)


توکل یعنی وقتی تو را دارم، اضطراب برایم معنایی نداشته باشد!

توکل یعنی، تو بهترینها را برایم می خواهی



#بزرگمرد_کوچک

بگذار اعتراف کنم !
هرچقدر هم که عقلم بگوید نود درصد کارم اشتباه است
من به ده درصد قلبم گوش می دهم!
#صلابت نگاهت ، عقلم را مغلوب خود کرده....
وقتی چادرم را می گیری و خاله خطابم می کنی دلم #آب می شود
فدای غرور مردانه ات، که از نوازش دستم بر روی شانه ات، #شرم دارد
با هر دعا خاطره ای ساخته ام برای خودم
نادعلی را در پارک ملت
سوره ی حشر را مقابل دانشگاه
دعای استجابت دعا در مسیر حرم
دعای معراج را یادم نیست ، اما مطمئنم تو یادت هست که کجا از تو خریدم
و...
.

برای من، تو بزرگمرد کوچکی هستی که کودکیت در مسیر #نامردی تباه می شود
و شاید #دود ...
.
#من_را_ببخش
همین...
.
#کودکان_کار


چه روزگار عجیبی شده

یک زمانی دشمن ما رو تحریم می کرد

الان خودمون زحمت تحریمو می کشیم!

ببخشید، بلیط مستقیم به آمریکا چه ساعتیه؟




یک زمانی هر کسی چادر داشت حیا هم داشت

نجابت هم

هرکسی که محاسن داشت غیرت هم داشت 

چشم و دل پاک هم

اما الان....



شاید من متعلق به چند دهه قبل هستم و اشتباه می کنم

الان میزان پول است و زیبایی
بی حیایی است و بی حجابی!


دلم لک زده برای یک ذره حیا!
یک ذره انسانیت

کاش برای یک روز هم که شده در آن دوران زندگی می کردم
کاش هیچ وقت مدرن نمی شدیم
کاش من متعلق به این دهه نبودم

کاش ....



امروز ، حین خدمت ، خانمی عرب زبان آمد
گفت من ساکن کربلا هستم
از این احترام و عزتی که به بنده گذاشت، شرمنده شدم
در پایان هم گفت برایتان تربت آوردم
مهرکربلا را در دستم گذاشت
بغضم بهانه ای برای باز شدن پیدا کرد
پیشانیم را بوسید و رفت..

جنس بعضی روزها خوب است

آنقدر خوب که به هیچ قیمتی قابل فروش نیست!
چندین روز است که دلم خواب کربلا می بیند
بوی کربلا گرفته
مولاجان!
ممنون به خاطر اینکه هوای دلمو دارید...
ایهاالرئوف...



«... عباس به آب نگریست . در آب حسین بود.

موج ها در حرکت خویش، حسین مے نگاشتند. صدای

موج ، حسین بود . به خویش برگشت و در خویش جز

حسین ندید و ... حسین تشنه بود .

آب بنوش عباس !

آب خنک و زلال و گوارا با عباس سخن می گفت .

دست رشید عباس در آب رفت . نوازش آب با دست هاے

تشنه و جان تشنه تر چه می کند . قطره هاے عزیز از کف

مے چکید . آب را بالا آورد تا فضای دهان رسید . نسیم

خنک چهره ے عباس را مے نواخت .

ساقے بنوش،گوارایت باد .

باز در موج ولوله افتاد.حسین ، حسین،حسین»


 برگرفته از کتاب «ماه در آب»نوشته ی دکتر محمدرضا سنگری

شرح زندگی عباس ابن علی (ع) از زبان ام البنین سلام الله علیها

 
تصویر رو از اینجا ببینید

مطلب کم می گذارم نه اینکه حرفی برای گفتن نیست!

اتفاقا هست

زیاد هم هست

اما دیگر حوصله اش نیست!

همین که روز تا شب

برایم تکرار می شود

کافیستـــــ...

نوشتن مجدد،  می شود...

تکرار ملال آور مکررات

برگرفته شده از صدای نور