آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

۱۰ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است


*شهیدمحمد رضایی*


وقتی آمد هیچ جایش سالم نبود..

دندان هایش شکسته بود.. صورتش خونی بود..

دماغش شکسته بود.

آقای ابوترابی گفت:« خوش به حالتون حاج خانم. شما کنیز حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستید پسرتون تا لحظه ی آخر زیر شکنجه فقط یا زهرا (سلام الله علیها) می گفت.»

امام رضا علیه السلام


ای کاش غزل قصیده می شد

سـیب غـزلم رسـیده می شد

بـا نام رضـا سـیاهـه ی دل

با معجزه ای سپیده می شد

بـا اذن دخـول مهبط عشق

هر چیز ندیده دیده می شد

آهـوی اسـیر اشـک هایم

از کنج نظر رهیده می شد

بـر حبل مـتین دسـتهایت

معماری دل تنیده می شد

یا اینکه کشان کشان به سویت

پـیشـانی مـا کشـیده می شـد


عکس: محرم93

شعر:وحیده افضلی


شیطونو تو خواب دیده بود.. اومده بود برای نمازشب بیدارش کنه.
مجید با تعجب پرسید شیطون که آدمو به کار نیک دعوت نمی کنه تو چرا منو دعوت به نمازشب کردی؟
جواب داد: اگه خواب بمونی آهی که به خاطر از دست دادن نماز شب بکشی چنان ضربه ای به من وارد می کنه که غیرقابل تحمله!
شهید مجید کریمی


«من در نطنـز با شب بیـداری،
با کار مضاعـف،
با دوری از زن و بچـه،
با غنی سـازی،
با پیشرفـت در انرژی هستـه ای،
با یـو سی اف،
با فلان فرمـول شیمیـایی
و با نمـاز شب کنـار لولـه های آزمایشـگاهی،
مشغـول مبـارزه دیگـری با فتنه هستـم»...

این جمله از شهید مصطفی احمدی روشن است،
نوشته شده در همان سال هشتاد و اشک . . . !
همان سال رویایی . . .

نثار روحشون پاکشون *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*...


مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: 

مادرت را ببوس، پایش را ببوس، تا به گریه بیافتد، وقتی گریه افتاد، خودت هم به گریه می افتی، آن وقت کارت روی غلتک می افتد و همه درهایی را که به روی خود بسته ای، خدا باز می کند.این که فرمود بهشت زیر پای مادر است یعنی تواضع کن. نکند حق انها را تضییع کنی که راهت بسته می شود، اگر زنده اند یا مرده، هر طور که می توانی انها را از خودت راضی کن. مادرتان را ببوسید، به پای او بوسه بزنید. وقتی دل انها از شما راضی و شاد شود، از ته دل دعایتان می کند و این در سیر شما بسیار مؤثر است.


(مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری!
مادر یعنی به تعداد همه روزهای اینده تو، دلواپسی!
مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری!.
مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد!مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود!
مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن… )
 

دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 46 ثانیه 
 

به روی نیلی و موی سفید دقت کن

بگو شبیه که هستم پدر، اگر گفتی؟

شاعر:: حامد خاکی ::

 

یک مصاحبه ی خیلی زیبا با دختربچه در بین الحرمین ... واقعا زیباست .. ببینید دلتون باز میشه.
اشکتون جاری شد .. منو هم از دعای خیرتون بی نصیب نکنید.
 
 
 
 

دعا کردم برنگردی؟!

محمود آقا کارت عروسی را خودش طراحی کرده بود؛ هم متنش را خودش نوشته بود و هم طرحش را به سلیقه ی خودش انتخاب کرده بود. وقتی برای اولین بار آن را دیدم فهمیدم قلم زیبایی دارد و احساساتی زیباتر. نوشته بود: «باد بهاری، لاله های سرخ را در آغوش هم فرو می برد و آنها در برگشتنشان سرود همیشگی شهیدان را ، لااله الاالله، زمزمه می کنند. عطر صحرا، بوی آخرین نفس های ایثارگران مسلخ عشق - که در فضا پراکنده شده - را نفخه ی جان می کند و ما با امانتی چنین سنگین بر دوش به تعهد نشسته ایم. مراسم جشن را در عهدگاه همیشه اسلام (مسجد) با حضور شما برگزار می کنیم.


روز مراسم عقدکنان بود. دنبال آقامحمود بودند. کاشف به عمل آمد رفته است نماز اول وقتش توی مسجد. وقتی آمد مشغول خواندن خطبه ی عقد شدند.


عقد که کردیم ناگهان علاقه و محبتم به اوج رسیده بود. به من نگاه کرد و گفت: من چند بار به قرآن تفأل زدم و هربار آیات آخر سوره ی فرقان آمد:  وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا ... به همین دلیل با اطمینان بیشتری با شما ازدواج کردم.


جلوی در مقابلم استاد و گفت: بتول خانم من هربار به جبهه می روم دعا می کنی برگردم، این بار دعانکن!


از زیر قرآن ردش کردم و آب ریختم پشت سرش. او هم رفت حتی پشت سرش را نگاه نکرد تایک بار دیگر ما را ببیند. معلوم بود دل از ما و دنیا بریده است. در را بستم و برگشتم داخل خانه و با خود گفتم: چه حرفهای عجیبی می زند! دلت به حرف من خوش است؟ باشد! مگر می شود دعا کنم برنگردی؟!


بخش هایی از کتاب " دعا کردم برنگردی؟! " روایتی از دکتر بتول نصرتی همسر سردار شهید سید محمود سبیلیان هست. کلیپ صوتی این شهید بزرگوار را قبلا در اینجا گذاشته شده است. بسیار کتاب دلنشین و زیبایی است حتما بخوانید. 


آسیب‌ها و فرصت‌های فضای مجازی باعث ایجاد سوالات متعدد و متنوعی در میان جوانان متدین و انقلابی شده است. یادداشت حجت الاسلام علیرضا پناهیان با موضوع «فضای مجازی» منتشر می‌شود که به برخی از این سوالات پاسخ داده است. این یادداشت به مقوله‌هایی چون فضای مجازی، فناوری‌های نوین و اینترنت می‌پردازد و وظیفه‌ی جوان مسلمان در مواجهه با آن‌ها را تبیین می‌کند. متن کامل این یادداشت را در ادامه می‌خوانید:

بسم الله الرحمن الرحیم

فضای مجازی محل امتحان‌ها و تکلیف‌های جدید ماست؛ امتحاناتی که ماهیت متفاوتی نسبت به دیگر آزمایش‌های آدم‌ها، در قرون و اعصار گذشته ندارد، ولی متناسب با وضعیت انسان معاصر مختصات خاصی پیدا کرده است. همچون تمام امتحانات دنیا، نه می‌توان کاملاً آن را کنار گذاشت و نه می‌توان به راحتی از آسیب‌هایش در امان بود. همۀ دنیا همینطور است.

هدف تمام امتحانات الهی سنجش میزان عزم و ایمان انسان‌ها در مواجهۀ عقلانی با «هوای نفس و تمایلات بی‌ارزش» طبق دستورات دین است، که موجب رشد انسان‌ها و تعالی روحی آنها می‌شود. این‌بار نیز فضای مجازی با همۀ مختصات تازه‌ای که دارد و تغییرات گسترده‌ای که ایجاد کرده است، چیزی نیست جز زمینۀ جدیدی برای سنجش قدرت روحی انسان و بستر تازه‌ای برای تکالیف انسانی و دینی، که باید ببینیم چگونه از عهدۀ آنها برخواهیم آمد.

انسانی که از عقل و تجربه بیشتری نسبت به نسل‌های قبل برخوردار است و از امکانات بهتری برای زندگی بهره می‌برد، طبیعی است که با امتحانات جدید و پیچیده‌تری هم مواجه شود. مهم این است که ما بتوانیم در مواجهه با این عرصه، هوشمندانه و مسئولانه برخورد کنیم، و با نشان دادن قدرت معنوی خود محل تجلی حکمت خداوند متعال در خلقت انسان قرار گیریم.


حالم خوب است با تو

حتی اگر هوای این شهر گرفته باشد

...از گناه

تو که باشی همه چیز خوب است..

حتی بغض!

حتی دلتنگی!

امروز نه...

اما فردا می آیم...

این را تپش قلبم می گوید: 

باید بروی...

انیس النفوس

تو هیچگاه برای من کهنه نخواهی شد

حتی اگر تمام این شهر را تار عنکبوت گرفته باشد...



امام خامنه ای: «بسیج شجرة طیبّه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفه‌های آن بوی بهار وصل و طراوات یقین و حدیث عشق می‌دهد

تقدیم به همونایی که اگه نبودن آزادی نداشتیم .. البته آزادی نه به اون معنایی که بعضیا میگن ! 

همونایی که ادعایی ندارن ولی در صحنه حاضر هستند تا سیدعلی لب تر کنه اولین نفرات هستن که خودشون رو فدا می کنند... 

تقدیم به بسیجی شهید حسین فهمیده که به خاطر دفاع از دین رفت زیر تانک

تقدیم به بسیجی شهید علم الهدی که ندای هل من ناصر حسین رو لبیک گفت 

تقدیم به بسیجی شهید بهنام محمدی که فقط سیزده سال داشت اما مردانه جنگید...

تقدیم به همه ی مردان بی ادعا...

یک زمانی بود می گفتن : «توپ، تانک، بسیجی دیگر اثر ندارد!»

همونایی که این شعار رو می دادن یادشون رفته بود که بسیجی زیر تانک میره تا حرف رهبرش رو زمین نمونه! ولی بعد از هشت ماه دفاع مقدس (فتنه 88) دیدند بسیجی یعنی جان بر کف... و نقشه هاشون نقش برآب شد...

«و مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین »


روزت مبارک بسیجی ...

برگرفته شده از صدای نور