آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

۱۴ مطلب با موضوع «شهدا-دفاع مقدس» ثبت شده است



پیامبر اکرم (ص) :شهیدان دریا بالاتر از خشکی می باشند. میزان الحکمه-ج2-ص334

اندر شط خون پلاک هم از تو نماند
پیراهن چاک چاک هم از تو نماند
گمنام ترین گمشده ای غواص شهید
رفتی تو به آب و خاک هم از تو نماند.

شب عملیات والفجر8 باران می بارید. اروند هم متلاطم بود. معبر را گم کرده بودیم. رحیم با ناراحتی مشتش را روی آب زد و گفت: معبر را پیدا نمی کنم. بالاخره معبری را از روی خورشیدی ها پیدا کرد. یکی از بچه ها به نام مسعودیان که مجروح بود روی سیم خاردارها خوابید و ما از رویش رد شدیم.
رمز عملیات گفته شد و بعد از ان به یاری خدا خط شکسته شد و دشمن عقب نشینی کرد.
شادی روح شهدای غواص ، صلوات.
منبع: ویژه نامه یادواره شهدای غواص استان های خراسان


حالم بدجور گرفتس ... آره من بدبختم ، بیچاره ام ، بی عرضه ام ، آلوده ام ، واگیر دارم ،
آره ! شیمیایی گناه و معصیتم ، نفسم مریضتون می کنه ، بایدم منو جا بذارید و برید .
بایدم از من فرار کنید ، شماها پاکید ، عزیزید ، آبرومندید ، سالمید . اما من جزام گناه سر تا پامو گرفته . مگه نه ...یه مرداب خشکیده ام ، اما نامردا منم یه زمانی مثل شما زلال و جاری بودم ، پاک بودم ، کنارتون بودم ، رفیقتون بودم ، اگه همه ی اینا نبودم بابا نوکرتون که بودم .
یادته ...حالا ببین ! ببین ! رفیقتون تو این شهر شلوغ جا مونده زیر دست و پا داره له می شه...

نوای زیبای سبکباران با صدای آهنگران


دانلود تیتراز زیبای خداحافظ رفیق

-چی میخوای مسلم...؟

-دلتنگ رفتنم...

-مسلم دلش رو گذاشت تو مشت حسین و رفت کوفه...دیگه دلی نداشت که تو غربت کوفه بگیره یا تنگ بشه... اگر مسلمی چرا تسلیم نیستی...اگر دل دادی چرا بی دل نیستی...؟

-دلم گرفته مرتضی....دلم گرفته مرتضی.... این همه چراغ ....توی این شهر....هیچ کدوم چشم هامو روشن نمیکنه.... این همه چشم توی این شهر....مرتضی هیچ کدوم دلمو گرم نمی کنه.... مرتضی این جا همه می دَوند که زنده بمونند ...هیچ کس نمی دَوه که زندگی کنه...... این شهر همش شده زمین...دیگه آسمونی نداره توی این شهر... من دلم آسمون میخواد مرتضی...

-وقتی دلت آسمون داشته باشه...چه توی چاه کنعان باشه... چه توی زندان هارون...آسمون آبی بالاسرته......

-از کجا یه آسمون پیدا کنم مرتضی...؟

-فقط چشم هاتو باز کن....تا آسمون چشم های ساحل تو بالای سرتو ببینی....زمین و آسمون از چشم های اون نور میگره پسر...چشم ها تو روی خودت ببند.....


اتل متل راحله اخموی بی حوصله.......................مامان چرا گفت بگیر از پدرت فاصله

دلش هزار تا راه رفت بابا خسته کاره ؟.........مامان چرا اینو گفت ؟ بابا دوستش نداره ؟

باید اینو بپرسه اگه خسته کاره....................پس چرا بعضی وقتا تا نیمه شب بیداره ؟

نشونه بیداریش سرفه های بلنده.......شش ماه پیش تا حالا بغض می کنه ، می خنده

شاید اونو نمی خواد اگه دوستش نداره...........پس چرا روی تختش عکس اونو میذاره ؟

با چشمای مریضش عکس و نگاه میکنه.................قربون قدش میره بابا ، بابا می کنه

با دست پر تاولش آلبومی رو که داره........................از کنار پنجره ور می داره می آره

با دیده پر از اشک آلبومو وا می کنه....................رفیقای جبهه رو همش صدا می کنه

آلبوم عکس بابا پر از عکس دوستاشه............عکسی هم از راحله ست تو بغل باباشه

با دیدن اون عکسا زنده می شه،میمیره.....................با یاد اون قدیما بابا زبون میگیره

قربون اون موقعا قربون اون صفاتون..........................دست منم بگیرین دلم تنگه براتون

از اون وقتی که بابا دچار این مرض شد..........مامان چقدر پیر شده بابا چقدر عوض شد

مامان گفته تو نماز برای بابات دعا کن.......................دستا تو بالا ببر تقاضای شفا کن

دیشب توی نمازش واسه باباش دعا کرد...............دستاشو بالا برد و تقاضای شفا کرد

نماز چون تموم شد دعا به آخر رسید...................صدای گریه های مامان تو خونه پیچید

دخترکم کجایی؟ عمر بابا سر اومد...........................وقت یتیم داری و غربت مادر اومد

دخترکم کجایی؟ بابات شفا گرفته.........................رفیقاشو دیده و ما رو گذاشته رفته

آی قصه قصه قصه یه دستمال نشسته................خون سرفه بابا رو این پارچه نشسته

بعد شهادت او پارچه مال راحله است..............دختری که در پی شکستن فاصله است

کنار اسم بابا زائرکربلایی..................................یه چیز دیگه نوشتن شهید شیمیایی
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای شفای عاجل جانبازان صلوات 
برگرفته شده از صدای نور