آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد! و من هیچ نفهمیدم...

يكشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۳۷ ب.ظ
 

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی .....................فریاد شوق برسرهر کوی وبام خواست

پرسید زان میانه یکی کودک یتیم . ............. .......کاین تابناک چیست که برتاج پادشاست

آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست ................ .پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست

نزدیک رفت پیرزنی کوژ پشت و گفت ...................این اشک دیده من وخون دل شماست

مارا به رخت وچوب شبانی فریفته است .............این گرگ سالهاست که با گله آشناست

آن پارسا که ده خرد و ملک رهزن است ..................آن پادشا که مال رعیت خورد گداست

بر قطره سرشک یتیمان نظاره کن .........................تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست

پروین به کجروان سخن از راستی چه سود....... .
...کو آنچنان کسی که نرنجد زحرف راست
منبع:دیوان پروین اعتصامی
  • رضوی

نظرات (۳)

سلام
بازم درد دل رو بیان کردید

ادامه مطالب
سلام، مشکلات کشورمان من‌جمله اقتصادی، اتمی‌ ، بیکاری، گرانی، فرهنگی‌ ،تحریمها، تورم و غیره و غیره باید سریعاً حل بشوند. اما بدون رضایت، حمایت، و هدایت رهبر عظما امام خامنه‌ای از آقای روحانی این غیر قابل حل خواهد بود.
سلام
پشه و نمرود
و
پیرمرد بهشتی
درwww.monavar.net
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
برگرفته شده از صدای نور