آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته امام رضا» ثبت شده است



کسی چه می دانست ، گناه سراپای وجودم را غرق در خود کرده بود!
کسی چه می دانست ، قلب من زنگار گرفته است!
کسی چه می دانست ، من هم با همین قلب پر گناه هوای حسین را بر سر دارم و کویش!
تنها او می دانست!
حرفهایم را به او می گفتم چرا که او هیچگاه به خاطر حرفهایم مرا تمسخر نکرد...
هیچگاه نگفت تو کجا و کربلا کجا؟
هیچگاه نگفت : بچه ای هنوز!
هیچگاه نگفت : اول برو آدم شو!
همه می خواستند به من درس اخلاق بدهند .. با سرکوفت! به زور و دور از محبت .. او به من چیزی نمی گفت که دلم برنجد!

او مرا بوسید ... و برات کربلا داد . بدون هیچ سرکوفتی! بدون هیچ منتی!
شنیده بودم او رئوفاست و انیس النفوس!
اما باور نداشتم...

حال من مانده ام و یک دل کربلایی و سوخته ... و یک صحن آزادی ! همین...
برگرفته شده از صدای نور