آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

شرمنده ام

جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۵۲ ب.ظ


یک دستش را به چرب پرکشید ..و دست دیگر به شانه ام

دو دستش را به صورتش کشید و گفت: چه عزتی امام رضا جان به شما داده!


رفت جلوی پنجره فولاد و گریه کرد.. دوباره آمد سمت من...

تو رو خدا برام دعا کن... دعای تو مستجابه و همون لحظه دو دستش رو برد بالا و با گریه برای من دعا کرد.


تمام این لحظات من با چشمانی که با پرده ی اشک تار شده بود، نگاهش می کردم.

برای استجابت دعایش دعا کردم ، خیلی خوشحال شد ، با من خداحافظی کرد و رفت.


خیلی احساس شرمندگی دارم، چون همان لحظه ها بود که در دل حرفهایی می زدم!

حرف از گلایه ها و دل شکستگی ها!

یادم رفته بود، کفه ی داشته هایم سنگینتر از نداشته هایم هست!

هر چقدر هم نشانه بفرستی من باز هم همانم با همان آمال!

إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا (هر آینه آدمی را حریص و ناشکیبا آفریده اند)

سوره : المعارج آیه :  19

+پنجشنبه 23اردیبهشت95


نظرات (۳)

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

 

هم میهن ارجمند! درود فراوان!

 با هدف توانمند سازی فرهنگ ملی و پاسداری از یکپارچگی ایران کهن

"وب بر شاخسار سخن "

هر ماه دو یادداشت ملی میهنی را به هموطنان عزیز پیشکش می کند.

خواهشمنداست ضمن مطالعه، آن را به ده نفر از هم میهنان ارسال نمایید.

 

آدرس ها:

 

http://payam-ghanoun.ir/

http://payam-chanoun.blogfa.com/

 

[گل]

 

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

  • سید محمد رضی زاده
  • شرمنده ایم، حوصله شرح قصه نیست...
     گاهی هر چیزی میتونه نشونه ای باشه برای ما...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    برگرفته شده از صدای نور