و اما درد...
آنقدر پهلویم درد میکند که با هر سرفه خم میشوم.
آنقدر دردم زیاد است که نماز صبح را با تیمم بر روی گرد و خاک میز کناریم خواندم بدون چادر!
آنقدر دردم زیاد است که اشکهایم میل به خشک شدن ندارند.
آنقدر درد دارم که به مادر مریضم بیشتر از قبل زنگ میزنم و غیرطبیعی میخندم و او میگوید الهی همیشه بخندی.
میدانید؟
من درد پهلو نکشیده بودم من دردی را به تنهایی نکشیده بودم روضه ی حضرت زهرا مرا به گریه وامیدارد میخواهم آرامشم را حفظ کنم نمیتوانم.
تب لرز خواب را از چشمم ربوده و با هر سرفه از درد خم میشوم.
خدایا میبینی؟
بندهی نازک نارنجی تو با درد پهلو پیاده خود را به درمانگاه میرساند اما پزشک حتی به او دست نمیزند ببیند این درد ناشی از چیست!میگوید چیزی نیست خوب میشوی اما حقیقت این صفرای لعنتیست که وقت گیر آورده ...
خیلی د رد دارم
- ۹۸/۱۰/۰۴
سلام
درمان هم با مادری که پهلویش را ...
ان شاء الله به زوی عافیت یابید
یا زهرا