- ۲۹ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۴۴
- ۳ نظر
سلام
عیدتون مبارک :)
توکل یعنی وقتی تو را دارم، اضطراب برایم معنایی نداشته باشد!
توکل یعنی، تو بهترینها را برایم می خواهی
#بزرگمرد_کوچک
بگذار اعتراف کنم !
هرچقدر هم که عقلم بگوید نود درصد کارم اشتباه است
من به ده درصد قلبم گوش می دهم!
#صلابت نگاهت ، عقلم را مغلوب خود کرده....
وقتی چادرم را می گیری و خاله خطابم می کنی دلم #آب می شود
فدای غرور مردانه ات، که از نوازش دستم بر روی شانه ات، #شرم دارد
با هر دعا خاطره ای ساخته ام برای خودم
نادعلی را در پارک ملت
سوره ی حشر را مقابل دانشگاه
دعای استجابت دعا در مسیر حرم
دعای معراج را یادم نیست ، اما مطمئنم تو یادت هست که کجا از تو خریدم
و...
.
برای من، تو بزرگمرد کوچکی هستی که کودکیت در مسیر #نامردی تباه می شود
و شاید #دود ...
.
#من_را_ببخش
همین...
.
#کودکان_کار
چه روزگار عجیبی شده
یک زمانی دشمن ما رو تحریم می کرد
الان خودمون زحمت تحریمو می کشیم!
ببخشید، بلیط مستقیم به آمریکا چه ساعتیه؟
یک زمانی هر کسی چادر داشت حیا هم داشت
نجابت هم
هرکسی که محاسن داشت غیرت هم داشت
چشم و دل پاک هم
اما الان....
«... عباس به آب نگریست . در آب حسین بود.
موج ها در حرکت خویش، حسین مے نگاشتند. صدای
موج ، حسین بود . به خویش برگشت و در خویش جز
حسین ندید و ... حسین تشنه بود .
آب بنوش عباس !
آب خنک و زلال و گوارا با عباس سخن می گفت .
دست رشید عباس در آب رفت . نوازش آب با دست هاے
تشنه و جان تشنه تر چه می کند . قطره هاے عزیز از کف
مے چکید . آب را بالا آورد تا فضای دهان رسید . نسیم
خنک چهره ے عباس را مے نواخت .
ساقے بنوش،گوارایت باد .
باز در موج ولوله افتاد.حسین ، حسین،حسین»