آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

۱۳ مطلب در آذر ۱۳۹۱ ثبت شده است

آقا دلم خیلے گرفته

 


من چه مے دانستم / هیبت باد زمستانے هست؟

سبزه مے پژمرد از بے آبے / سبزه یخ مے زند از سردے دے

من چه مے دانستم ؟

دل هرکس دل نیست

قلب ها صیقلے از آهن و سنگ

قلبها بے خبر از عاطفه اند.....


ظهور نزدیک است... اگر بخواهیم


مشکلی در زندگی داشتم ، احساس دلتنگی عجیبی وجودم را گرفته بود

نمی دانستم چطور دلتنگیم را درمان کنم.

نذری برداشتم و روزانه به یکی از ائمه متوسل می شدم ، و روزی صد مرتبه

از یکی از بزرگواران طلب کمک میکردم ....

*شبی دلم خیلی گرفته بود... به یاد تمام روزهای کربلائیم

آری دلم هوای کربلا را کرده بود و با یاد کربلا به خواب رفتم .

در عالم خواب دیدم در حرم باب الحوائج ابالفضل العباس (ع) هستم

و از شوق اشک می ریزم ؛ گویا باب الحوائج حاجتروایم کرده بود.

آنقدر غرق در شوق بودم ،

هم بخاطر حاجترواییم و هم به خاطر حضور دوباره در کربلا

آخر من یکبار کربلا رفته ام اما تشنه تر از قبل شده ام.

ناگهان از خواب بیدار شدم در حالیکه لبانم

ذکر یا اباالفضل العباس ادرکنی را زمزمه می کردند.

*سراسیمه از یکی از دوستانم پرسیدم ذکر امروز چیست؟

گفت : « یا ابالفضل العباس ادرکنی»


از لابه لای دفتر خاطراتم

ظهور نزدیک است... اگر بخواهیم

            
 

 


این تصاویر  هدیه ای از طرف 

همسنگر گرامی : امدادگر مجازی
برگرفته شده از صدای نور