مشکلی در زندگی داشتم ، احساس دلتنگی عجیبی وجودم را گرفته بود
نمی دانستم چطور دلتنگیم را درمان کنم.
نذری برداشتم و روزانه به یکی از ائمه متوسل می شدم ، و روزی صد مرتبه
از یکی از بزرگواران طلب کمک میکردم ....
*شبی دلم خیلی گرفته بود... به یاد تمام روزهای کربلائیم
آری دلم هوای کربلا را کرده بود و با یاد کربلا به خواب رفتم .
در عالم خواب دیدم در حرم باب الحوائج ابالفضل العباس (ع) هستم
و از شوق اشک می ریزم ؛ گویا باب الحوائج حاجتروایم کرده بود.
آنقدر غرق در شوق بودم ،
هم بخاطر حاجترواییم و هم به خاطر حضور دوباره در کربلا
آخر من یکبار کربلا رفته ام اما تشنه تر از قبل شده ام.
ناگهان از خواب بیدار شدم در حالیکه لبانم
ذکر یا اباالفضل العباس ادرکنی را زمزمه می کردند.
*سراسیمه از یکی از دوستانم پرسیدم ذکر امروز چیست؟
گفت : « یا ابالفضل العباس ادرکنی»
از لابه لای دفتر خاطراتم
ظهور نزدیک است...
اگر بخواهیم