آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان» ثبت شده است

 

 

دریافت
حجم: 7.74 مگابایت

سخنرانی استاد پناهیان

موضوع: محبت به امام زمان (ارواحنا له الفداه)

جهت سلامتی مولانا صاحب الزمان (عج) صلوات.
 

 


دریافت 

حجم: 7.85 مگابایت
توضیحات: کلیپ صوتی برای بقیة الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه)

جهت تعجیل در فرجش صلوات

 
طلوع می‌کند آن آفتاب پنهانی

ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی

دوباره پلک دلم می‌پرد، نشانة چیست؟

شنیده‌ام که می‌اید کسی به مهمانی

کسی که سبزتر است از هزار بار بهار

کسی، شگفت کسی، آن چنان که می‌دانی

کسی که نقطة آغاز هرچه پرواز است

تویی که در سفر عشق خطّ پایانی

تویی بهانة آن ابرها که می‌گریند

بیا که صاف شود، این هوای بارانی

تو از حوالی اقلیم هر کجا آباد

بیا که می‌رود این شهر رو به ویرانی

کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق

بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی

سپیده می زند از مشرق زمین هر روز

نفس شماره زند، پس چرا نمی آیی

شاعر: قیصر امین پور

 

التماس دعا

 

 

 

 


دریافت
حجم: 2.3 مگابایت


بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارم
گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟
گفت: آره!
گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله
گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد
گفت: چرا؟
براش یه مثال زدم:
گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده
و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!!
آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره.عصبانی میشی و بهش میگی:
ای نامرد! بهم خیانت کردی؟

بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم.
بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟
چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…

دیدم حالتش عوض شده

بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟
تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟
حرف شوهرت رو باور می کنی؟

گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه
گفتم: پس حجابت….
اشک تو چشاش جمع شده بود
روسری اش رو کشید جلو
با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره
از فردا دیدم با چادر اومده
گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!
خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره
می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه

برگرفته شده از صدای نور