یکی انگار ، داره دل رو، توی جای غریبی می کشونه اونکه با چاه، داره خاکیش ، گناهای همه رو می پوشونه انگاری دست خودم نیست، انگاری داره دلم باز بهونه چشم گریون، مثل بارون، می چکند اشکای من دونه دونه
کســی نیـــامده جــز او سر قـرار خودش نشسته غرق تماشای شیعیــان خودش چه انتـظار عجیبیست اینکه شب تا صبح کســی قنــوت بگـیرد به انتظـــار خودش