آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علیرضا دلبریان» ثبت شده است


سال هزاروسیصد و شصت و یک در تبلیغات تیپ امام جعفرصادق علیه السلام بودم. ما در تبلیغات، با جعبه ی مهمات زندگی می کردیم؛ البته با جعبه ی مهمات خالی! قسمتهای دیگر تیپ هم از این جعبه ها استفاده می کردند، اما در حد همان جعبه بودنش، به عنوان صندوقچه ی وسایل یا برای استفاده هایی چون یز زیر وسایل.

تبلیغات بهترین استفاده را از این جعبه ها می کرد. هرچه جعبه ی مهمات گیر می اوردیم همه را جایی دپو می کردیم و آقای میانسالی به نام حاج مرادی که اهل تربت حیدریه بود به جان انها می افتاد.

حاج مرادی که با فرزندش به جبهه امده بود نجار ماهری بود. وسایل لازم را هم برایش فراهم کرده بودیم. چوب این جعبه ها خشک بود و برای کار یک نجار عالی و راحت بود. هر روز تعداد زیادی تابلوی چوبی پایه دار برای تبلیغات از او تحویل می گرفتیم. تابلوهای نقاشی از آب درمی امدند. آنها را توی تبلیغات رنگ می زدیم و روی انها عبارت های تبلیغی یا اطلاع رسانی می نوشتیم و براسا نیاز مناطق، در جاهای مختلف نصب می کردیم.

کمتر رزمنده ای پیدا می شود که این تابلوها را ندیده باشد:

«خسته نباشی رزمنده ی دلاور» ، «برای سلامتی امام صلوات» ، «به طرف خط مقدم»، «به طرف تدارکات»، «معراج شهدا» ، و...

این تابلوها به مناطق جنگی رنگ و بوی خاصی بخشیده بود.

منبع: کتاب روایت دلبری ، خاطرات علیرضا دلبریان

عکس: فرهنگسرای پایداری مشهد

برگرفته شده از صدای نور