===::السلام علیک یا رسول الله::===
رفت و با پیراهنی برگشت همه پول را داده بود و یک پیراهن خریده بود لباس را به پیامبر داد .
پیامبر فرمود : اگر پیراهن ارزانتری باشد ،بیشتر دوست دارم . برویم
با هم شاید پس بگیرد . پس هم گرفت . در بازار می رفتند . کنیزکی ررا دیدند
که گوشه ای نشسته بود و گریه می کرد .
چه شده دختر ؟ چرا گریه می کنی؟
چهار درهم به من دادند تا چیزهایی برایشان بخرم اما آنها را گم کردم . جرات ندارم
بدون پول به خانه برگردم .
چهاردرهم به دختر داد و بعد با علی وارد مغازه ای شدند . پیراهنی انتخاب کرد
وخرید .در راه بازگشت به خانه ، مرد برهنه ای سر راهشان قرار گرفت :
هرکسی مرا بپوشاند ،خداوند از جامه های بهشت بر او بپوشاند . نگاهی
به علی کرد و پیراهن نو را به مرد داد ودوباره به بازار برگشتند .
با باقی مانده های پول پیراهن دیگری خرید و آن راپوشید .
از مغازه که بیرون امد ند باز هم همان دختر را دیدند ، این بار به دیوار
تکیه داده بود و گریه می کرد .
تو که باز هم گریه می کنی ؟ چرا به خانه ات نرفتی؟
من دیر کرده ام می ترسم راهم ندهند.
راه بیفت خانه ات را نشان بده ، ما با توایم.
جلوی در خانه ایستادند . پیامبر جلو آمد : سلام بر شما ای اهل خانه !
جوابی نیامد . دوباره سلام داد...
سلام و درود و رحمت خدا بر شما ای رسول خدا .
در باز شد و صاحبخانه جلو امد .
چرا بار اول و دوم جواب ندادید؟
وقتی صدا را شنیدم ، فهمیدیم که شما هستید ، دوست داشتیم ، بیشتر صدایتان را بشنویم
این دختر تقصیری ندارد ، او را ...
به میمنت قدوم شما آزاد می کنیم
السلام علیک یا رسول الله
ظهور نزدیک است... اگر بخواهیم
- ۹۱/۰۸/۲۳
چون دیده نرگس نگرانت بودیم
با این همه رو سیاهی و سنگدلی
ای کاش که از همسفرانت بودیم
چون دیده نرگس نگرانت بودیم
با این همه رو سیاهی و سنگدلی
ای کاش که از همسفرانت بودیم