آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

میزبان لاله ها بودم

شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۱۸ ب.ظ



دلم هوای کربلای رو داشت
دقیقا سالگرد روزی که کربلا رفتم شلمچه بودیم
همون جایی که کربلامو از شهدا گرفتم
اونجا که رسیدم دلشکسته بودم و واقعا هوای کربلا رو داشتم
می دونید چی شد؟
شهدا از من پذیرایی کردن و اومدن
لب مرز منتظرشون شدیم
زیباترین و باشکوهترین لحظه ی عمرم بود
10تا رو تشییع کردم ...
سنگینی تابوت رو روی دوشم حس می کردم
اما گفتم
عمریست که بار سنگین گناهانم را به دوش می کشی بدون هیچ
خمی
بر ابرو
...
حال بگذار یکبار من تو را به روی دوش بکشم عزیزتر جانم
  • رضوی

نظرات (۱)

  • دنیای نیاز به نـماز | World Prayer .IR
  • سلام،
    مطلب بسیار خوبی داریـد!

    به ما هم سر بزنیـد
    __________________________________________________/*
    دوست داری با خــدا صحبت کنـی؟
    نــــور را در خــانـه ات دعـوت کنـی؟

    رو به سوی قبله با آغوش باز، خویش را گم کن در آغوش نـــماز.
    ___________________________________________________/*

    یاعلی
    التـماس دعـا
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    برگرفته شده از صدای نور