با دلها چه کرده ای؟!
ارباب!
معامله ات با خدا بر سر چه بود؟
*از کدامین باده ی عشق نوشیدی که اینگونه بر خود حد زدی؟
که تمام مصائب در برابر مصیبت تو هیچ است
با دلها چه کرده ای؟
تصور سرت بر نیزه ها، تجسم دو خورشید در آسمان است...
تصور بزرگی ات ، از کناره های دلم بیرون زده است...
با دلها چه کرده ای؟
ـــــــــــــ
پ.ن)
1.*دقیقاً خاطرم نیست که از کدام کتاب و از کدام شاعر است ولی این جمله در ذهنم بود.
2. شاید بتوان اسم این تصاویر را هایکوکتاب نامید.
من عارف متولد سال 80 هستم و استعداد اندکی در زمینه نوشتن داستان های کوتاه دارم.
شنیده ام نقد و انتقاد روشن کننده ی راه است. به همین جهت و در همین راستا از شما مدیر گرامی این سایت درخواست می کنم که به وبلاگ من(عارفانه) تشریف بفرمایید و مطالعه کنید و نظرتتون رو حتما حتما حتما بیان کنید.