آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

دخیــــل

چهارشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۰۶ ب.ظ


مولای من! تو را امام غریب می نامند، می دانم بد میزبانی بودند و در مهمان نوازی وفا نکردند. 
مولای من! بعد از گذشت روزگار، حال تو میزبان ما هستی؛ تو میزبان گریه ها و نیازها؛ غم ها و دلتنگی های ما هستی. تو که غریبی را احساس کرده ای! حال غریبه ها به آستان کرم تو چشم دوخته اند و به دستان پر مهرت توسل کرده اند. 
مولای من! می خواهم از زائرانی بگویم که جاده به جاده و شهر به شهر گذشته اند تا نفسی مهمان شوند و از می عشق تو بنوشند. 
مولای من! می خواهم از سنگفرش آستان مقدّست بگویم که سجده گاه قدوم مهمانانت شده است؛ از کبوتران عاشقی که گرداگرد حرم پاک تو می چرخند و تو را طواف می کنند؛ از نسیم بگویم که بیرق گنبدت را بوسه باران می کند و عطر دلربای تو و اشک تمنای زائرانت را به اوج افلاک می برد. 
مولای من! می خواهم از آسمان بگویم که هر روز نه، هر ساعت نه، هر لحظه و ثانیه از تو جان می گیرد و در پیشگاه شکوه تو جان می دهد. 
ای آفتاب مهربانی! می خواهم از خورشید بگویم که هر طلوع با انوار خود به پنجره فولاد تو چنگ می زند و از ضریح تو نور می گیرد. 

ای حجت خدا! خوش به حال جاده که از قدوم زائرانت بغض تنهایی خود را می شکند و خاک پایشان را به سینه زخم آلود خود می زند که عمری است از طواف تو جا مانده است. خوش به حال رواق ها، درها و دیوارهایی که از نفس مهمانانت پَِر می گیرند و به ضریح پاک تو می رسند.خوش به حال مناره ها وکاشی ها! 

ما را دریای کرامتت جرعه ای بنوشان.

پ.ن)

متن از یلدا بهــرامی با اندکی تغییر

عکس : 10مرداد93

نظرات (۱)

  • عطر چفیه ها
  • سلام وبتون زیباست با افتخار لینک شدید
    پاسخ:
    سلام علیکم
    تشکر
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    برگرفته شده از صدای نور