آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

دینداری

شنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۳ ب.ظ

یادمه از همون زمانی که بین خودم و خدای خودم یک سری قرار مدارهایی گذاشتم ، خدا هم آزمایشم کرد.البته می‌تونم به جرات بگم این یکی دیگه آخرشه ...

اینکه خلاف جهت آب بخوای شنا کنی و در عین حال رضایت همه رو داشته باشی  ....

اینکه بخوای ایمانت رو حفظ کنی و سوزشش رو کف دستت ، روی قلبت از اعماق وجود لمس کنی.. اینکه مستقیم و غیرمستقیم طعنه بشنوی اما اخم نکنی فقط بخندی البته لبخند که چه عرض کنم تلخند! 

دیشب از خودم ترسیدم ... ترسیدم نکنه کم بیارمُ همه چیزُ بندازم گردن بقیه! و بگم مجبور شدم و این حرفا...وقتی گناه روی قفسه سینه ام سنگینی می‌کرد و نزدیک بود کم بیارم ، نزدیک بود برای خوشحالی بقیه راضی بشم گوشمو آلوده به گناه کنم رو کردم به سمت انیس‌النفوس ...

گفتم آقاجان، آبرومو بخر ضامنم شو...و او بود که با قیمت صد صلوات آبرویم را خرید...هر چند هنوز اثرات آزمایش خداوند را در قلبی که از استرس تندتر می‌تپد حس می‌کنم اما احساس می‌کنم پیروز شدم.

برام دعا کنید.


  • رضوی

نظرات (۱)

طبق تجربه شخصی
هربار احساس کردم در موضوعی از این دست موفق شدم یا مثلا دماغ شیطون رو زمین مالیدم مدت کوتاهی بعد به خودم شکست خوردم
می دونم که نباید براش اهمیت قائل شد و حساس شدن به موضوع و درگیری ذهنی که ایجاد میشه نهایتا کار رو از دستم خارج می کنه اما در عمل یک ذوق زدگی باعث میشه که نشه بی خیال قضیه شد و حس پیروزی لذت بخشه و روحیه میده

ته این قصه تجربه بهم گفته چون قطعا به خودم می بازم ارتباط با واسطه های فیض رو بیشتر کنم
اما اگه می تنستم به دانسته های خودم عمل کنم حتما رفیق شفیق آیت الله بهجت بودم
(صرفا خواستم تجربه ام رو بگم درباره اون احساس تا حق خوندن مطلبتون رو ادا کرده باشم)

پاسخ:
بله، من هم هربار به خودم مغرور شدم بعدش یک خطایی بزرگ کردم و سرم به سنگ خورده!   اما سعی میکنم  مغرور نشم تا اینکه مجبور بشم شکست رو تحمل کنم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
برگرفته شده از صدای نور