حرف رفتن
حرف رفتن که پیش میاد دلبستگیهام با هم مسابقه میدن هر کدوم میخوان بیشتر توی چشم بیان اما حقیقت اینه که قبل از هر چیزی و هر کسی یک جا و یک فرد عمیق دلتنگم میکنه.
یادخاطراتم با خشت خشتِ صحنش،رواقش،حوضش، کبوترها... دیوانم میکنه و بغض لعنتی گلومو به درد میاره.
من عشق زمینیِ زمینی رو تجربه کردم، از همون حسهایی که دلت هُرری میریزه پایین و قلبت تند تند میزنه.. میدونید عشق آدمو کور و کر میکنه ولی هیچ کسی برام او نشد! حتی اگه رازدارترین فرد باشم پیش او دستم روئه! میرم میشینم روبهروش و فقط نگاهش میکنم،هیچ وقت سیر نشدم از نگاه کردنش ...
همونی که با قدم گذاشتن در رویای صادقهام به روحم جلا بخشید
همونی که حاضرم با قلبی آرام بگم بأبی أنت و أمّی و نفسی و أهلی و ولدی و مالی ...
باران که میبارد عاشقترم...
توضیحات: عشق زمینیم هیچ وقت نتونست جای امام رضا رو برام بگیره :)
- ۹۷/۰۱/۲۷