گر همسفر عشق شدی
هروقت از راهی که انتخاب کردم خسته میشوم به گذشته ام فکر میکنم و آرزوهایی که داشتم.مثلا میگفتم کاش من هم زمان جنگ بودم تا کنار مادرم مشق صبر میکردم یا آرزو داشتم زندگیم چنین و چنان باشد خانهام در خرمشهر باشد تا آبادش کنم! وقتی نوشتههای نوجوانیم را میخوانم بغض میکنم و با خود میگویم: " چی بودی چی شدی!"
اینجاست که نوشتن ارزشمند میشود چرا که انسان سیر صعودی یا نزولی معنویتش را میسنجد گاهی باعث ننگ است و گاهی موجب افتخار...
خدا نخواست که من آن زندگی موردنظرم را داشته باشم چون ظرفم کوچک بود و خواستهام بزرگ " لایکلف الله نفساً الا وسعها" اما میتوانم در همین جایی که هستم با همین روحیات و با همین امکانات بهترین باشم، بهترین همسر،بهترین مادر...دشمن اگر من را تحریم اقتصادی، دارویی، هستهای کند حتی اگر روزی از همه هستیام دست بکشم نمیگذارم من را تحریم کند،نمیگذارم فکرم،دینم،فرهنگم را استحاله کند.
من شهیدپرورم.
توکلتُ علی الله
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم / سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
- ۹۷/۰۳/۱۵