من از کودکی عاشقت بوده ام
زمین هنوز نم بارون داشت .. نسیم خنکی می وزید. هوا بهاری بود و حرم خلوت!
روی فرشها نشستم و زیارت نامه خوندم.
صدای خنده ی چندتا بچه که اونطرف تر روی فرشها دراز کشیده بودن و غلت می زدند، توی صحن می پیچید.
یادش بخیر بچه که بودم هر وقت خلوت بود با برادرم روی فرشها دراز می کشیدیم و به آسمون نگاه می کردیم.
می گفتم: قبول داری آسمون حرم از همه جا آبی تره! داداش هم تایید می کرد .
بعد یک چندتا کبوتر هم نزدیکمون روی فرشها میومدند و نوک می زدند به فرشها!
برادر هم می دوید سمتشون .. دوباره می خندیدیم و بازی می کردیم.
گاهی وقتها هوا سرد بود چندماه حرم نمیومدیم ، بابا و مامان میگفتن سرما می خورید!
بعد توی تلویزیون که حرمو نشون میداد یک کوچولو دلم حرم می خواست .
امروز حرم، هوای کودکیهام رو داشت...
همون وقتایی که اگه یک ذره دلم تنگ میشد از روی صداقت و یکرنگی بود...
همون وقتایی که روی فرش دراز می کشیدم و به گنبد آبی مسجد گوهرشاد نگاه می کردم!
همون وقتایی که وقتی به مولا سلام می دادم انتظار داشتم جوابمو بده و منتظر می موندم!
اگه دوباره برگردم به اون زمان..دلم بیشتر برای مولا تنگ میشه..
خوشحالم که بزرگ شدم و منو برای خادمی خودت انتخاب کردی امام رئوفم♥
من از کودکی عاشقت بوده ام...
متن و عکس: خادم امام رضا علیه السلام/ رضوی / 21آبان94