آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!



زیارت نوعی پیوند است و می توان آن را قرار گرفتن در مدار معصومین علیهم السلام شمرد. با این پیوند، بهترین سرمایه ی زندگی به دست می آید؛ زیرا برای هر مرد و زنی ، همچون یافتن در و گنج است. اگر زائر را به سوی آشنایی با معصومان و ارتباط با ایشان تشویق کرده اند این را باید به عنوان فیض الهی قدر دانست زیارت حضرات معصومین تجسم ارزشهای الهی و جلوه گاه انوار معنوی اند و رستگاری در پیوند و شناخت ایشان است. امیرمومنان می فرمایند: « رستگارترین مردم کسانی اند که جایگاه مارا بشناسند و با پیوند به ما، به خود تقریب جویند.»

شناخت امامان و پیوند با ایشان ، قرار گیری در مسیر معرفت زلال و ناب اسلام و حق است. ارمغان چنین ارتباطی ، سعادت و نجات و هدایت خواهد بود. آنگونه که در زیارت جامعه ی کبیره بدان باور داریم : سَعِدَ مَنْ وَالَاکُمْ وَ هَلَکَ مَنْ عَادَاکُمْ وَ خَابَ مَنْ جَحَدَکُمْ وَ ضَلَّ مَنْ فَارَقَکُمْ وَ فَازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ وَ أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَیْکُمْ وَ سَلِمَ مَنْ صَدَّقَکُمْ وَ هُدِیَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ


پ.ن)عکس: 22 مرداد 93

متن: کتاب منزلت زیارت




دریافت
توضیحات: یاران خراسانی | بابانظر

امام خامنه ای: امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست.

فرازی از وصیت نامه سردارجانباز شهید حاج محمد حسن نظرنژاد

و اما مادر عزیزم از شما می خواهم که برای این فرزند سراپا گناه کار دعا کنید. چون دعای مادر درباره ی فرزند مورد قبول درگاه خداوند قرار می گیرد. چون من در دنیا برای شما کاری نکردم به جز غم و اندوه چیزی دیگر نداشتم.
اما شما برادران و خواهر عزیزم! من برای شما برادر خوبی نبودم؛ آن چه برای شما در دوران زندگی خود داشتم همه ی آن ها غم و اندوه بود و اگر با شما تند سخن گفتم، امید به بخشش شما دارم؛ چون داغ پدر مرا بسیار رنج داد. در این چند سال زندگی در دنیای فانی، چیزی را باید با شما در میان بگذارم: من بعد از جنگ چه شب ها که تا صبح ناله کردم، ولی همه شما را بسیار دوست داشتم.
خواهرم! دلم می خواهد که شما برایم و بر مزارم بسیار گریه کنید، چون من گریه کردن را دوست دارم.
دخترهای عزیزم! شما هم برایم گریه کنید. چون در دنیا هیچ وقت نتوانستم از خودم دفاع کنم، چون فکر می کردم دفاع از خودم، اجر کارهایم را باطل می کند و شما برایم گریه کنید.
چه شبها که تا صبح از درد ترکشها وزخمها نخوابیدم وتا صبح ناله کردم
پسرانم مصطفی ومرتضی در هر فرصت ودر کنار مزارم یا جاهای دیگر از مظلومیت جانبازان دفاع کنید چون آنها 2 بار شهید شدند یا باید بگویم چندین بار شهید شدند و درد و غم آنها را بجز خداوند تعالی کسی نمیداند.
و اما هر کس به دنیا دل بسته گردد نمیتواند آخرت را داشته باشد .چون پامبر اسلام فرمودند :دنیا برای مومن زندان است.
فرزندانم باید بگویم که هر کس وظیفه ای دارد اگر آن را انجام ندهد نمیتواند در دنیا وآخرت خوشبخت شود.
فرزندانم دلم میخواهد که هرگز اجازه ندهی کسی غرورت را بشکند ولی صبور باش چون صبر از عقل میباشد.
شجاع باش وبا دشمنان که به تو و ناموست تجاوز را روا میدارند مبارزه کن.
مومن باش چون شجاعت نمیتواند بدون ایمان باشد.
اگر ثروتی به دست اوردی به فقرا کمک کن چون هر چه کمک کنی خدا به تو عوض آن را میدهد.
در عزای امام حسین (ع)هر چه میتوانی گریه کن چون خداوند هر قطره آن را در روز قیامت هزاران پاداش میدهد. 

اطلاعات بیشتر از شهید در اینجا

شادی روح شهیدان صلوات.


دلم گرفته بود و مشکلات و فشارهای زندگی من رو وادار می کرد که هر دو سه روز به مأوای خودم (حرم مطهر انیس النفوس علیه السلام) برم. در مسیر خط 97 ایستگاه بیمارستان فارابی پیاده شدم و منتظر خط25 بودم که کودکی حدود 5 سال نظر من رو به خودش جلب کرد. او با در دست داشتن چند دعا از افراد می خواست که از او خرید کنند ولی با بی اعتنایی آنها مواجه می شد. به سمت علی رفتم که مردی آمد و به او گفت: آیت الکرسی هم داری؟

علی گفت: بله و از لابه لای ادعیه یک آیت الکرسی درآورد و به مرد داد. آن مرد هم یک سکه ی 25تومانی به علی داد و سریع به داخل اتوبوس پرید. علی با عجله ادعیه را به من داد و به سمت اتوبوس دوید تا بقیه ی پولش را بگیرد. من هم به دنبالش رفتم اما از دیدن رفتار ناشایست آن مرد با این کودک به حدی دلم گرفت که همان جا دوست داشتم از علی دفاع کنم.

-علی گفت: آقا پولمو بده این خیلی کمه.

-اوگفت: برو بچه ... زیادیت هم هست.

-علی فقط به سمت او نگاه می کرد در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود و با ناخن هایش سر انگشتانش را از استرس می کند.

-آن مرد وقتی دید من همراه علی هستم یک سکه ی 50تومانی درآورد و از داخل اتوبوس به سمت علی پرت کرد ... سکه قِل خورد و به زیر اتوبوس رفت و علی نتوانست آن را بردارد ... اتوبوس حرکت کرد.

علی آنقدر ناراحت شده بود و اشک در چشمان سبز رنگ زیبایش حلقه زده بود ... که حتی یادش رفت ادعیه را از من بگیرد.

من علی را بغل کردم و به او گفتم: عزیزم ناراحت نباش من جای او از تو می خرم. چقدر به تو کم داد؟

علی در حالیکه بغض داشت و نمی توانست صحبت کند با صدای معصوم و کودکانه اش گفت: سیصدتومن.

من کمی با او صحبت کردم که از دلش دربیاورم و کمی از ناراحتیش کم کنم ... موهای طلایی رنگ علی بهم ریخته بود ... با انگشتانم موهایش را مرتب کردم ... او را بوسیدم و از او خواستم که دیگر ناراحت نباشد . و به او گفتم : برایم خیلی دعا کن ... باشه؟ علی گفت: باشه!

و به اندازه ادعیه هایی که داشت پولش را حساب کردم ؛ علی گفت: من پول خُرد ندارم ؛ گفتم: هدیه ست برای خودت عزیزم. و فقط یک دعا را از لابه لای ادعیه برداشتم .. نمی خواستم با دنبال گشتن دعای مدنظرم بیشتر از این ناراحت شود.

از علی خداحافظی کردم ... او رفت اما هر دو سه قدم برمی گشت به من نگاه می کرد و لبخند می زد.

به حدی بغض اذیتم می کرد و ذهنم مشغول شد که یادم رفت نگاه کنم چه دعایی را برداشته ام.

....

بعد از زیارت امام رضا علیه السلام طبق رسم همیشگی ام به بهشت ثامن و مزار شهدا رفتم دعا را که درآوردم ...دیدم دعای استجابت دعا ست(من هیچ وقت این دعا را نخوانده بودم). من یقین دارم  علی با آن قلب پاکش برایم دعا می کند و دعای استجابت دعا هم هدیه ی خداوند به من به خاطر شادکردن دل اوست.

علی رفت اما... هیچگاه فراموشش نخواهم کرد.


عکس: 22مرداد93/ بهشت ثامن



پیامبر اکرم صلوات الله علیه فرمودند: به زودی پاره ای از تن مرا در زمین خراسان دفن خواهند کردو هر مومنی او را زیارت کند حق تعالی بهشت را بر او واجب کرده و آتش جهنم را بر اوحرام کند.

شخصی از اهل خراسان نزد امام رضا علیه السلام آمد و خوابی را برای ایشان بازگو کرد و گفت: «یابن رسول الله در واقعه ای حضرت سیدالمرسلین را دیدم که گویا به من می گوید : هرگاه در سرزمین شما پاره ی تن مدفون شود، حال شما چگونه خواهد بود و به شما سپارند که امانت مرا حفظ کنید و ستاره ی من در خاک شما غایب شود

امام رضا علیه السلام در پاسخ او چنین فرمودند: همانا من در سرزمین شما مدفون خواهم شد. منم پاره ی تن رسول الله صلوات الله علیه وپاره ی تن برادر ونفس رسول خدا. منم آن کسی که امانت حق تعالی هستم که بر شما واجب کرده است که در حیات و بعد از وفات، حفظ و حمایت و رعایتم کنید. منم آن ستاره. پس هر کس با ایمان به من، مرا زیارت کندو مرا امام واجب الاطاعت بداند، من و پدرانم، همه در روز قیامت شفیعان او هستیم. هرکه ما شفیعش باشیم البته او نجات یافته است و حق تعالی شفاعت مارا رد نخواهد کرد.

امام سپس به خواب او اشاره کردندو این سخن را از پیامبر صلوات الله علیه بیان فرمودند: هرکه مرا در خواب ببیند به راستی مرا دیده است زیرا شیطان نمی تواند به صورت من و به صورت هیچ یک از اوصیای من و به صورت هیچ یک از شیعیان اوصیای من درآید. به درستی که خواب درست [که انبیاء و اوصیا را در خواب ببیند]، یک جزء از هفتاد جزء نبوت است.


پ.ن)

عکس از حرم انیس النفوس / 10مرداد 93

منبع متن: کتاب منزلت زیارت

 




امام خامنه ای: امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست.


دریافت
توضیحات: یاران خراسانی - شهید علی صیاد شیرازی


زندگی نامه شهید
شهید سپهبد "علی صیاد شیرازی" در روز چهارم خرداد ۱۳۲۳ در شهرستان "درگز" از توابع استان خراسان به دنیا آمد. در خرداد 1342 از دبیرستان امیر کبیر در تهران در رشته ریاضی دیپلم متوسطه گرفت. یک سال بعد در آزمون ورودی دانشکده افسری پذیرفته شد و به تحصیل علوم نظامی پرداخت و سه سال بعد در مهر 1346 با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه فارغ‌التحصیل شد.
شهید صیاد شیرازی پس از فراغت از تحصیل در شیراز، دوره رنجر و چتربازی را با رتبه عالی گذراند، در اصفهان دوره تخصصی توپخانه را طی کرد و از سال ۱۳۴۸ به لشکر زرهی تبریز پیوست و خدمت رسمی خود را در نیروی زمینی آغاز کرد. پس از انحلال لشکر تبریز در اسفند ماه سال ۱۳۴۹، به لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه منتقل و در گردان ۳۱۷ توپخانه به عنوان «فرمانده آتشبار» مشغول به خدمت شد.
وی در سال ۱۳۵۰ با دختر عموی خود ازدواج کرد و در اوایل سال ۱۳۵۱ با قبولی در آزمون اعزام به خارج دانش آموختگان دانشکده افسری برای تکمیل تخصص توپخانه به آمریکا اعزام شد. این شهید بزرگوار، دوره سه ماهه تخصص «هواسنجی بالستیک» را در شهر «فورت سیل» ایالت «اوکلاهما» با نمره عالی و احراز رتبه نخست از میان ۲۰ افسر آمریکایی و ایرانی به پایان رساند.


دریافت
کیفیت بیشتر: 24.4 مگابایت

دریافت
کیفیت کمتر: 12.2 مگابایت
توضیحات: کلیپ صوتی سردار شهید سیدمحمود سبیلیان


 امام خامنه ای: امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست.

زندگی نامه سردار شهید سید محمود سبیلیان

فرمانده واحد مهندسی رزمی لشگر ۵نصر (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

«سیدمحمود»، در تاریخ ۲۱آذر ۱۳۳۸در شهرستان «کاشمر » به دنیا آمد. خانواده «سبیلیان» ، فقر و شرافت را با هم در آمیختند و کودکشان را با مهر تربیت کردند.

سید محمود، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در دبستان رودکی و دوره ی متوسطه را در هنرستان صنعتی دکتر لقمان کاشمر در رشته برق به پایان رساند.

نبوغ اجتماعی «سید محمود» به همراه توان بالای جسمی اش، از همان ابتدا، وی را به عنوان محور فعالیتهای مدرسه و گروه دوستان قرار داد. در هنرستان با توجه به فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی بر ضد رژیم شاه، همواره نقش هدایت کننده را ایفا می نمود.

او یکی از گردانندگان اصلی مبارزات هسته های سیاسی علیه رژیم شاه در سطح شهر بود.

رشد و بالندگی محمود، با تبعید آیت الله مشکینی به کاشمر همزمان گردید و این تقارن، موجب ارتباط عمیق وی با کانون های سیاسی آن زمان شهرستان شد، به طوری که با وجود سن کم، بارها ماموریت های خطیر انتقال نوار و اطلاعیه از تهران به کاشمر، به او محول گردید. او در این رابطه چنان با تدبیر فعالیت می کرد که علی رغم گستردگی دامنه ی عملیات، مامورین رژیم نمی توانستند هیچ سر نخی از او بدست آورند. ضمن این که کلیه فعالیتها منطبق با خط امام و با حمایت و نظارت روحانیت متعهد به انجام می رسید.

این فعالیت ها، از سیدمحمود چهره ای شناخته شده و تشکیلاتی تربیت کرد، به طوری که در بدو پیروزی انقلاب اسلامی با آمادگی کاملی مواجهه با تغییر و تحول داشت، نقشی تعیین کننده در برپایی نهادهای انقلابی کمیته انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و … ایفا کرد.

بسم رب الشهداء والصدیقین

امام خامنه ای: امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست.



شهید کاوه




دریافت
توضیحات: یاران خراسانی - شهید محمود کاوه


شهید محمود کاوه

به سال 1340 ه.ش در مشهد مقدس، در خانواده‌ای مذهبی و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت(ع) متولد شد. پدرش که از کسبه متعهد به شمار می‌آمد، در دوران ستمشاهی و اختناق، با علماء و روحانیون مبارز، از جمله حضرت آیت‌الله خامنه‌ای شهید هاشمی‌نژاد و شهید کامیاب ارتباط داشت. وی که برای تربیت فرزندش اهمیت زیادی قایل بود، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبی و نماز جماعت می‌برد و از این راه فرزندش را با مکتب اهل بیت (ع) و تعالیم انسان‌ساز اسلام آشنا می‌کرد.

شهید کاوه دوران تحصیلات ابتدایی خود را در چنین شرایطی سپری کرد. از آنجا که خواست پدرش به هنگام تولد محمود، این بود که وی را در سلک صالحان و پیروان واقعی مکتب اسلام قرار دهد، با علاقه قلبی و مشورت پدر وارد حوزه علمیه شد و همزمان، تحصیلات دوران راهنمایی و دبیرستان را نیز ادامه داد.

با شروع جریانات انقلاب، او که جوانی بانشاط، فعال و مذهبی بود با شرکت در محافل درسی مسجد جوادالائمه(ع) و امام حسن مجتبی(ع) که در آن زمان از مراکز تجمع نیروهای مبارز بود، از هدایتها و تعالیم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بهره‌های فراوانی برد و ره توشه‌های همین تعالیم را با خود به محیط دبیرستان و میان دانش‌آموزان منتقل می‌نمود. او در دبیرستان به عنوان محور مبارزه شناخته می‌شد. با علاقه وافر، به پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی(ره) می‌پرداخت و فعالانه در راهپیماییها و درگیریهای زمان انقلاب شرکت داشت.

اطلاعات بیشتر از زندگی شهید در اینجا بخوانید.

شادی روح شهیدان صلوات


پ.ن)

عکس مربوط به تاریخ 8 مرداد93 / بهشت رضا علیه السلام/ گلزار شهدا


مولای من! تو را امام غریب می نامند، می دانم بد میزبانی بودند و در مهمان نوازی وفا نکردند. 
مولای من! بعد از گذشت روزگار، حال تو میزبان ما هستی؛ تو میزبان گریه ها و نیازها؛ غم ها و دلتنگی های ما هستی. تو که غریبی را احساس کرده ای! حال غریبه ها به آستان کرم تو چشم دوخته اند و به دستان پر مهرت توسل کرده اند. 
مولای من! می خواهم از زائرانی بگویم که جاده به جاده و شهر به شهر گذشته اند تا نفسی مهمان شوند و از می عشق تو بنوشند. 
مولای من! می خواهم از سنگفرش آستان مقدّست بگویم که سجده گاه قدوم مهمانانت شده است؛ از کبوتران عاشقی که گرداگرد حرم پاک تو می چرخند و تو را طواف می کنند؛ از نسیم بگویم که بیرق گنبدت را بوسه باران می کند و عطر دلربای تو و اشک تمنای زائرانت را به اوج افلاک می برد. 
مولای من! می خواهم از آسمان بگویم که هر روز نه، هر ساعت نه، هر لحظه و ثانیه از تو جان می گیرد و در پیشگاه شکوه تو جان می دهد. 
ای آفتاب مهربانی! می خواهم از خورشید بگویم که هر طلوع با انوار خود به پنجره فولاد تو چنگ می زند و از ضریح تو نور می گیرد. 

ای حجت خدا! خوش به حال جاده که از قدوم زائرانت بغض تنهایی خود را می شکند و خاک پایشان را به سینه زخم آلود خود می زند که عمری است از طواف تو جا مانده است. خوش به حال رواق ها، درها و دیوارهایی که از نفس مهمانانت پَِر می گیرند و به ضریح پاک تو می رسند.خوش به حال مناره ها وکاشی ها! 

ما را دریای کرامتت جرعه ای بنوشان.

پ.ن)

متن از یلدا بهــرامی با اندکی تغییر

عکس : 10مرداد93

بسم رب الشهداء والصدیقین



دریافت

امام خامنه ای : امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست.


رسیدن به مقام شهادت شاید دور از ذهن باشد اما کار برای شهدا هر لحظه ممکن است. مجموعه صوتهای یاران خراسانی به منظور زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدای خراسان تقدیم می گردد. اولین کلیپ صوتی اختصاص به شهید بزرگوار عبدالحسین برونسی دارد.


وصیتنامه سردار شهید عبدالحسین برونسی

بسم رب الشهدا و الصدیقین

درود همه شهدا و درود همه خانواده شهدا و درو همه انسانهای محرور در سرتاسر عالم به رهبر انقلاب این امام عزیزمان این فرزند فاطمه سلام‌الله علیها و این امام نائب بر حق امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه الشریف و این یادگار رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم و این یادگار همه انبیا واین عزیزی که همه ما را از بدبختی و بی‌چارگی نجات داد و به راه راست هدایت کرد و درود همه انسان‌ها و درود همه ملائکه‌های مقرب خدا بر این چنین رهبری و این چنین معلمی و نائب برحق امام زمان یعنی حضرت امام خمینی.
وصیتی است که به خانواده عزیزم و به رهروان راه حق و حقیقت و آنچه که می‌گویم از صمیم قلب و با چشم باز این راه را پیموده‌ام و ثابت قدم مانده‌ام و امیدوارم که این قدم‌هایی که در راه خدا برداشته‌ام خدا آنها را قبول درگاه خودش قرار بدهد و ما را از آتش جهنم نجات بدهد.

فرزندانم خوب به قرآن گوش کنید و خودتان را به قرآن متصل کنید و این کتاب آسمانی را سرمشق زندگیتان قرار بدهید. باید از قرآن استمداد کنید و باید از قرآن مدد بگیرید و متوسل به امام زمان باشید ولی فرزندان من، باید به اینهایی که می‌گویم شما خوب عمل کنید این تکلیفی است برعهده شما.

نگویید آنان را که کشته می‌شوند در راه خدا مردگانند بلکه زنده‌اند ایشان، ولی شما در نمی‌یابید…



مرتضی: چی میخوای مسلم...؟

مسلم: دلتنگ رفتنم...

مرتضی: مسلم دلش رو گذاشت تو مشت حسین و رفت کوفه...
دیگه دلی نداشت که تو غربت کوفه بگیره یا تنگ بشه... اگر مسلمی چرا تسلیم
نیستی...اگر دل دادی چرا بی دل نیستی...؟

مسلم: دلم گرفته مرتضی....دلم گرفته مرتضی....   این همه چراغ ....توی این شهر....هیچ کدوم چشم هامو روشن نمیکنه....  این همه چشم توی این شهر....مرتضی هیچ کدوم دلمو گرم نمی کنه.... مرتضیاین جا همه می دَوند که زنده بمونند ...هیچ کس نمی دَوه که زندگی کنه...... این شهر همش شده زمین...دیگه آسمونی ندااره توی این شهر...من دلم آسمون میخواد مرتضی...

مرتضی: وقتی دلت آسمون داشته باشه...چه توی چاه کنعان باشه... چه توی زندان هارون...آسمون آبی بالاسرته......
مسلم: از کجا یه آسمون پیدا کنم مرتضی...؟      
مرتضی: فقط چشم هاتو باز کن....تا آسمون چشم های ساحل تو بالای سرت ببینی....

زمین و آسمون از چشم های اون نور میگیره پسر...

چشم ها تو روی خودت ببند.....


پ.ن)

خیلی دلتنگ شهدا شدم و اون حال و هوای زیبای راهیان نور.... این مطلب اختصاصی برای دل خودم :(

عکس: شهدای گمنام جبل النور(کوهسنگی مشهد)

برگرفته شده از صدای نور