آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!


روزهاے ضیافت خداے مهربون هم به اتمام رسید. چه خوبه اگه خداے بزرگ از هممون قبول کنه  و فقط یڪ گرسنگی و تشنگی برامون نمونه.

مولا امیرالمومنین علیه السلام در حڪمت145 نهج البلاغه می فرمایند: بسا روزه دارے ڪه جز گرسنگے و تشنگے از روزه دارے خود بهره اے ندارد و بسا شب زنده دارے ڪه از شب زنده دارے چیزے جز رنج و بی خوابے به دست نیاورد! خوشا خواب زیرڪان و افطارشان!


بهرحال امیدوارم ڪه در شبهاے پرخیر و برڪت قدر نامه اعمال خوبے به پیشگاه امام زمانمون رسیده باشه... اگه سال بعد توفیق حضور در مراسم رو نداریم مرگمون شهادت باشه. و با آرزوے بهترین ها برای همه ے همسنگران.


تصویر : نیمه شب نیمه شعبان 93



با یکی از دوستان دم سینما مشغول خرید بلیط بودیم که یک دفعه متوجه شدم یکی داره چادرمو می کشه. به پشت سرم که نگاه کردم کسی رو ندیدم ....

به پایین که نگاه کردم یک پسربچه ی 6-7 ساله رو دیدم که البته جثه اش خیلی کمتر از سنش رشد کرده بود.

چند تا قرآن جیبی دستش گرفته بود و اصرار می کرد که بخرم.

- خاله تو رو خدا یک قرآن بخر من از صبح ده تا داشتم ببین همش مونده!

یک لبخندی زدم ... نشستم که هم قدش بشم ... موهاشو دادم یک طرف .... از شدت عرق موهاش بهم چسبیده بود.
صورتش آفتاب سوخته شده بود ... پشت اون نگاههای کودکانه ش یک مرد نهفته بود.

- بهش گفتم: قرآن ها رو چند می فروشی؟

- گفت : ... تومن!

- گفتم : فکر نمی کنی گرون باشه؟

- گفت: خاله ببین الان میخوای بری سینما خب چی میشه یک قرآن هم از من بخری؟

- گفتم: آقا کوچولو ، من در هر صورت ازت قرآن می خرم ولی می خوام بدونی و یادبگیری که گرون فروشی کار درستی نیست حتی اگر به پولش خیلی احتیاج داشته باشی. اون گفت: من این قیمت رو نذاشتم ....

وقتی قرآن رو خریدم برق شادی تو چشاش اومد. خیلی خوشحال شد.

بعد به دوستم گفتم یه قرآن ازش بخر ... بی اعتنا دستشو تکون داد و گفت بیا بریم فیلم شروع شد.

 

از آقاکوچولو (که فکر می کنم اسمش علی بود) خداحافظی کردم و براش آرزوی موفقیت کردم.

 

فیلم که شروع شد تا تیتراژ پایانی فیلم هیچی که نفهمیدم و همش به علی فکر می کردم. راستش تا به حال در مورد این مردان کوچک فکر نکرده بودم.

مردی که از همان سنی که باید بازی کنه و آتیش بسوزونه ... محکوم به کار کردن هست. محکوم به کسب درآمد هست.

اون یک مرد کوچک بود. مردان کوچکی که هر روز در چهارراه ها و خیابان های شهر می بینیم و بی تفاوت رد میشیم...

غافل از اینکه اونها گدایی نمی کنند... اونها دست نیاز سمت کسی دراز نمی کنند... اینقدر عزت نفس دارند که می خوان با فروش کالایی که دارند امرار معاش کنند.

اما وقتی دلم می سوزه که ممکنه این درآمد کم ، به دستان فردی به نام "پدر" دود بشه !

حقایق تلخ که در سایه ی بی اعتنایی انسان ها ، روز به روز بیشتر و کمرنگتر میشه....

 

نمی دونم دیگه چی باید نوشت و چی باید گفت .... اما همین رو می دونم که چندخطی که نوشتم برای تحریک احساسات نبود... فقط گفتن دغدغه ای ذهنی بود ....


عکس: تزئینی است


مثل همیشه نماز جماعت صبح و زیارت عاشورا را خواندیم. باید اماده حرکت به سمت محل تفحص می شدیم که داخل خاک عراق بود. رمز حرکت آن روز به نام امام هشتم نام گذاری شد: «یا امام رضا علیه السلام».

حرکت کردیم و با مدد از آقایمان کار را شروع کردیم. تا عصر ، هشت تا شهید را بچه ها بوسیدند! چندتا شهید هویت داشتند و چند شهید هم گمنام بودند تا شاید مدرکی از هویت او را پیدا کنند. خط سبزرنگی پشت پیراهنش نمایان شد. پیراهن را کنار زدیم.

 نوشته شده بود : «یا معین الضعفاء» !

متن : از تقویم امتداد سال 86

تصویر: مربوط به روز شهادت امام کاظم علیه السلام

جهت نمایش کلیپ روی تصویر کلیک کنید.

رسول اکرم (صلوات الله علیه و آله) :  هر کس ندای فرد ”مظلومی“ را بشنود که کمک می طلبد و به یاری او نشتابد، مسلمان نیست.

امام خامنه ای :

 امروز آمریکا و غرب در قضیه‌ی فلسطین و در بسیاری از قضایای دیگر صریحاً دارند دروغ میگویند؛ صریحاً دروغ میگویند. فاجعه‌ی عظیمی مثل فاجعه‌ی غزه را در جنگ ۲۲ روزه وارونه وانمود میکنند. باید به این توجه کنیم. این را میخواهم یادآوری کنم. امروز غزه و فلسطین عرصه‌ی رسوائی غرب است. غرب با ادعای حقوق بشر بزرگ‌ترین و فجیع‌ترین نقض حقوق بشر را در غزه ندیده گرفته. تا روزهای متمادی غربی‌ها در سال گذشته یک کلمه حرف به نفع مردم غزه و در دفاع از آنها نزدند. روزهای متمادی پشت سر هم میگذشت، ما هی گوشمان بود ببینیم آیا از اروپا - از آمریکا که هیچ - از سازمانهای حقوق بشر، از سازمانهای به اصطلاح مدافع آزادی، یک کلمه حرف به نفع مردم غزه صادر میشود؟ نمیشد. بعد از آنی که سر و صدای مردم بلند شد، مردم در کشورهای مختلف سر و صدا کردند، راهپیمائی کردند، تظاهرات کردند، حرف زدند، رسوائی بالا گرفت، شروع کردند به حرف زدن؛ فقط حرف! غرب هیچ گونه حمایتی از مردم غزه نکرد؛ در مقابل یک چنین فاجعه‌ی عظیمی که جلوی چشم همه داشت اتفاق می‌افتاد. تا امروز هم باز غرب در همان مواضع است. سازمان ملل خودش را رسوا کرد. آمریکا رسوا بود و رسواتر شد. با اینکه این گزارش گلدستون در آمده است و همه از او مطلع شدند. امروز بایستی سران جانی و مجرم رژیم صهیونیستی بیایند پای محاکمه و باید مجازات بشوند؛ ولی هیچ خبری نیست، هیچ اقدامی انجام نمیگیرد؛ بلکه حمایتها از دولت غاصب و دولت جعلی صهیونیستی باز هم بیشتر میشود! اینها غرب را رسوا کرد.

دیدار شرکت کنندگان در افتتاحیه همایش غزه 1388/08/13

بازنشر در:

آپارات

روشنگری



امام علی علیه السلام : هر کس ما اهل بیت را دوست بدارد پس باید فقر را چونان لباس روئین بپذیرد. (یعنی آماده انواع محرومیت ها باشد.)

 نهج البلاغه-حکمت112



شیعه یعنی یک بیابان بی‌کسی
غربت صدساله، بی دلواپسی
شیعه یعنی صد بیابان جستجو
شیعه یعنی هجرت از من تا به او
شیعه یعنی دست بیعت با غدیر
بارش ابر کرامت بر کویر
شیعه یعنی وعده‌ای با نان جو
کشت صد آیینه تا فصل درو

شیعه یعنی انحنای ذوالفقار

شیعه یعنی شیر، یعنی شیرمرد

شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد

شیعه یعنی تیغ، تیغ موشکاف

شیعه یعنی ذوالفقاری بی غلاف

شیعه یعنی عشق بازی با خدا

یک نیستان تک نوازی با خدا..

مرحوم آغاسی

پ.ن)

1. تصویر : بابٌ علی / مدینه

2.صوت : حاج صادق آهنگران | از اینجا گوش دهید.


یــاد آر که تو از خــدا روی گردانــی و در همـــان لحظــه او روی بــه تو دارد

در حالیـــکه تــو از خـــدا بریـــده و بــه غیـــر او توجـــه داری !



پ.ن)

چند بار به غیر خدا توجه کردی؟

صبرکن، فلسطین!

همین الان، فرمان سر بریدن یک گل دیگر صادر شد. سربازها می‏دوند. روی خاک مقدس تو، به سمت هدف می‏دوند و خون از زیر چکمه‏ های اسرائیلی‏شان، می‏پاشد به دیوار. صبر کن!... ما بالاخره آن کلاه کوچک سیاه را از سرشان برمی‏داریم و لباسی باور نکردنی برایت می‏دوزیم، تار و پودش همه از آزادی... و بهار، پوست این درختان خشکیده زیتون را خواهد ترکاند.
صبر کن!...
تو عروس همه تاریخ خواهی شد؛ عروسی با قد بلند و رعنا، لباسی سپید و خدایی و انگشتری زیبا مزین به نگین طلایی «قدس».
« تاریخ»، قانون دارد. این‏طور که نمی‏ ماند؛ صبر کن فلسطین!
_____

متن: سیده زهرا برقعی
عکس: صحن قدس/یکی از روزهای خدا



قصه عشق را باید با غروب بود تا دانست و با هوای ابری پاییزان و با مرغی که به ناچار پشت میله های بی احساس قفس نغمه سرایی می کند.

ماجرای غم انگیز ما را در محفل شمع و پروانه بایستی شنید و با لبخندهای پیوند خورده با اشک و در آه سوزان شن های داغ دیده ... باز دلم هوای شلمچه کرده است .

باز از فرسنگ ها راه بوی عطر خاکریزهایش مستم می کند . باور کنید خودم هم دیگر خسته شده ام . همین که می آیم نفسی بگیرم و با شهر بسازم ، همین که می آیم آرام آرام با زندگی روزمره دست اخوت دهم ، نمی دانم چه می شود که درست هنگام هنگامه ، آنجا که می روم تا فتحی دیگر در بودنم را رقم بزنم ، به سراغم می آیند .خدایا چاره ای ... درمانی ... راهی ... خودم هم خوب می دانم که یک بیابان و چند خاکریز و یک غروب نمی تواند این چنین هستی ام را به بازی بگیرد .

که بیابان بسیار است و خاکریز مشتی خاک و غروب کالایی که همه جا یافت می شود ...

اما این خاک این بیابان را خون شسته است که این چنین زمینگیرم می کند... السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

_____________

تصویر / شلمچه / اسفند ماه 89






مدت زمان: 21 ثانیه 

در احادیث فراوانی از قداست، عظمت و ویژگی های وادی السلام سخن رفته، که به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:

1. مرحوم کلینی با سلسله اسناد خود از حَبَّةُ الْعُرَنی روایت می کند که گفت: در محضر امیرمؤمنان در «وادی السلام» ایستاد و شروع به راز دل گفتن کرد، گویی با کسی سخن می گفت.

به احترام آن حضرت مدتی ایستادم تا خسته شدم، پس نشستم، تا حوصله ام سر رفت، باز هم ایستادم تا خسته شدم، باز هم آنقدر نشستم که حوصله ام سر رفت. این بار ایستادم و عبایم را تا کردم و گفتم: ای امیرمؤمنان! از طول قیام شما من نگران شدم، ساعتی استراحت بفرمایید.

پس عبای خود را روی زمین پهن کردم تا بر روی آن بنشینند. فرمود:

«یا حَبَّةُ اِنْ هُوَ اِلاّ مُحادَثَةُ مُؤْمِنٍ مؤانستهُ؛ ای حبّه این چیزی جز گفت و گوی با مؤمن و انس با مؤمن نمی باشد».

گفتم: آیا آنها نیز با یکدیگر چنین گفتگویی دارند؟ فرمود: «نِعَمْ، وَلَوْ کُشِفَ لَکَ لَرَأَیْتَهُمْ حَلَقا حَلَقا مُحْتَبّینَ یَتَحادَثُونَ؛ آری، اگر پرده از مقابل دیدگانت کنار برود، خواهی دید که آنها نیز جامه به خود پیچیده، حلقه حلقه نشسته، با یکدیگر سخن می گویند».

پرسیدم آیا ارواح مؤمنان در اینجا گرد آمده اند یا پیکرهای آنها؟ فرمود:

«اَرْواحٌ، وَما مِنْ مُؤمِنٍ یَمُوتُ فی بُقْعَةٍ مِنْ بِقاعِ الاَرْضِ اِلاّ قیلَ لِروحِهِ: اِلحَقی بِوادِی السَّلامِ وَاِنَّها لَبُقْعَةٌ مِنْ جَنَّةِ عَدْنٍ؛ بلکه ارواح مؤمنان در اینجا گرد آمده است، هیچ مؤمنی در هیچ بقعه ای از بقعه های روی زمین از دنیا نمی رود جز این که به روحش گفته می شود: به وادی السلام بپیوند، به راستی آنجا بقعه ای از بهشت برین می باشد».

باشند، ولی ما از دیدن آنها ناتوان باشیم.

سید نعمة اللّه جزایری نیز در همین رابطه می فرماید:

بهشت روی زمین سرزمین وادی السلام در نجف اشرف می باشد که ارواح مؤمنان در پیکرهای مثالی از نعمتهای الهی در آنجا متنعّم هستند تا روزی که به جایگاه اصلی خود در بهشت برین راه یابند.

از ویژگیهای وادی السلام

مرحوم دیلمی در ارشاد می فرماید:

از ویژگیهای تربت امیرالمؤمنین علیه السلام این است که از کسانی که در آن سرزمین دفن شوند عذاب قبر و سؤال نکیر و منکر برداشته می شود، چنانکه در روایات صریحه به آن تصریح شده است.

کنند و در جوار حرم ملکوتی امیرمؤمنان، در بهشت روی زمین «وادی السلام» به خاک بسپارند.

تعداد کسانی را که در طول چهارده قرن در این سرزمین مقدس به خاک سپرده شده اند، جز خداوند منان نمی داند.

گذشته از سفرنامه های جهانگردان، در گزارشهای محرمانه بریتانیا نیز از رقم بالای جنازه هایی که به جهت قداست مکان از ممالک مختلف جهان با امکانات محدود آن زمان به وادی السلام آورده می شد، گفتگو شده است.


منبع متن:

http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/3301/5654/55406

//bayanbox.ir/id/39946781992002675?view



دریافت

پ.ن)
تصویر: روز شهادت امام جوادالائمه علیه السلام
شاید صوت رو بگید برای خداست... ولی من یاد امام رضا علیه السلام میفتم. // از عاشق چه انتظاری دارید که با شنیدن هر آهنگ یاد عشقش نیفته؟!
برگرفته شده از صدای نور