- ۱۹ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۱۴
- ۴ نظر
تا هستم ای دوست
ندانی کیستم!
روزی آیی به سراغم
میدانم آن روز نیستم...
تا هستم ای دوست
ندانی کیستم!
روزی آیی به سراغم
میدانم آن روز نیستم...
من اامشب خیلی خوشحالم از اینکه به یک حاجت دوستداشتنیم رسیدم ، یک حاجت مهم یک دغدغه ی ارزشمند زندگیم .
من امشب خواستم ادای مولام امیرالمومنینُ دربیارم ، خواستم یک لحظه مثل اون باشم خوب باشم! یک لحظه خواستم انسان باشم ☺
من امشب مادر شدم و خیلی اتفاقی مادر یک سید ...
سید بنیامین عزیزم از اینکه اشتباهی دستم روی اسمت خورد و انتخاب شدی ناراحت شدم ولی وقتی اسم کاملت برام پیامک شد قلبم به تپش افتاد آخه من همیشه دوست داشتم مادرِ سید بشم ولی نمیشم ... تو منو به این آرزوم رسوندی، ممنونتم.
پسرم ۱۰ سالشه ☺
دلم برای بخشهایی از گذشته ام تنگ شده، مثلا برای صفای باطن نوجوانیم برای نمرات ۲۰ دانشآموزیم ، برای کارهای فرهنگی جوانیم، برای ساخت کلیپ صوتی و یا تصویری حتی برای در کوچه دویدنهای کودکیم ...
برای همه ی اینها تنگ شده :'( دلم کمی گذشته میخواهد
+همانا انسان یک چیزیش میشه!
هر چه به دنبال تاریخچه اش گشتم دیدم که ولنتاین هیچ سند محکم تاریخی نداره ، در واقع بهانه ای برای دوست دختر و دوستپسرها شده! که با اهدای چند خرس و قلب پارچه ای و مسخره مثلا به هم ابراز عشق کنند!
وگرنه برای هر انسان متاهل و متعهدی، هرروز روز عشق هست!
خیییلی حال و هوای راهیان نور پیچیده توی شهرمون، وقتی که دسترسی ندارم میرم یک جای بهتر... دلم عجیب زیارت مولا رو میخواد...
وقتی در عرض چند دقیقه یک ساختمون ریخت یاد قیامت افتادم و ...این آیه برام تداعی شد
فَإِذَا جَاءتِ الصَّاخَّةُ * یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ *