آفتاب هشتم

نکند منتظرِ مُردنِ مایی آقـــا ...!

۱۶۹ مطلب با موضوع «دستنوشته های شخصی» ثبت شده است

یادمه از همون زمانی که بین خودم و خدای خودم یک سری قرار مدارهایی گذاشتم ، خدا هم آزمایشم کرد.البته می‌تونم به جرات بگم این یکی دیگه آخرشه ...

اینکه خلاف جهت آب بخوای شنا کنی و در عین حال رضایت همه رو داشته باشی  ....

اینکه بخوای ایمانت رو حفظ کنی و سوزشش رو کف دستت ، روی قلبت از اعماق وجود لمس کنی.. اینکه مستقیم و غیرمستقیم طعنه بشنوی اما اخم نکنی فقط بخندی البته لبخند که چه عرض کنم تلخند! 

دیشب از خودم ترسیدم ... ترسیدم نکنه کم بیارمُ همه چیزُ بندازم گردن بقیه! و بگم مجبور شدم و این حرفا...وقتی گناه روی قفسه سینه ام سنگینی می‌کرد و نزدیک بود کم بیارم ، نزدیک بود برای خوشحالی بقیه راضی بشم گوشمو آلوده به گناه کنم رو کردم به سمت انیس‌النفوس ...

گفتم آقاجان، آبرومو بخر ضامنم شو...و او بود که با قیمت صد صلوات آبرویم را خرید...هر چند هنوز اثرات آزمایش خداوند را در قلبی که از استرس تندتر می‌تپد حس می‌کنم اما احساس می‌کنم پیروز شدم.

برام دعا کنید.


آیا بعد از #حسین کسی را می‌شناسی که من جانم را فدایش کنم؟


پ.ن) امامِ زمانم


خط اول برگرفته از: نامیرا


ممنونم ازت که امام جماعتم شدی...


دیروز برای اولین بار حس خوب مدافع حرم بودن را تجربه کردم 

حس اینکه هر لحظه ممکن بود آخرین تنفسم در زمین باشد، خیلی برایم عجیب بود

در یک قدمی شهادت بودم اما لیاقت نداشتم

به زندگیم که نگاه می کنم حضور مولا را احساس می کنم ، در لحظه لحظه اش ...

کوچکترین حوائجم را حتی برای چندساعت هم که شده برآورده می کند مولاجان



یاعلی ابن موسی الرضا



پ.ن) برداشت از متن، آزاد می باشد.

لتسکنوا الیها...

۷/۷/۹۵



توکل یعنی وقتی تو را دارم، اضطراب برایم معنایی نداشته باشد!

توکل یعنی، تو بهترینها را برایم می خواهی



#بزرگمرد_کوچک

بگذار اعتراف کنم !
هرچقدر هم که عقلم بگوید نود درصد کارم اشتباه است
من به ده درصد قلبم گوش می دهم!
#صلابت نگاهت ، عقلم را مغلوب خود کرده....
وقتی چادرم را می گیری و خاله خطابم می کنی دلم #آب می شود
فدای غرور مردانه ات، که از نوازش دستم بر روی شانه ات، #شرم دارد
با هر دعا خاطره ای ساخته ام برای خودم
نادعلی را در پارک ملت
سوره ی حشر را مقابل دانشگاه
دعای استجابت دعا در مسیر حرم
دعای معراج را یادم نیست ، اما مطمئنم تو یادت هست که کجا از تو خریدم
و...
.

برای من، تو بزرگمرد کوچکی هستی که کودکیت در مسیر #نامردی تباه می شود
و شاید #دود ...
.
#من_را_ببخش
همین...
.
#کودکان_کار


چه روزگار عجیبی شده

یک زمانی دشمن ما رو تحریم می کرد

الان خودمون زحمت تحریمو می کشیم!

ببخشید، بلیط مستقیم به آمریکا چه ساعتیه؟




یک زمانی هر کسی چادر داشت حیا هم داشت

نجابت هم

هرکسی که محاسن داشت غیرت هم داشت 

چشم و دل پاک هم

اما الان....



شاید من متعلق به چند دهه قبل هستم و اشتباه می کنم

الان میزان پول است و زیبایی
بی حیایی است و بی حجابی!


دلم لک زده برای یک ذره حیا!
یک ذره انسانیت

کاش برای یک روز هم که شده در آن دوران زندگی می کردم
کاش هیچ وقت مدرن نمی شدیم
کاش من متعلق به این دهه نبودم

کاش ....


مطلب کم می گذارم نه اینکه حرفی برای گفتن نیست!

اتفاقا هست

زیاد هم هست

اما دیگر حوصله اش نیست!

همین که روز تا شب

برایم تکرار می شود

کافیستـــــ...

نوشتن مجدد،  می شود...

تکرار ملال آور مکررات

برگرفته شده از صدای نور