شرمنده ام
یک دستش را به چرب پرکشید ..و دست دیگر به شانه ام
دو دستش را به صورتش کشید و گفت: چه عزتی امام رضا جان به شما داده!
رفت جلوی پنجره فولاد و گریه کرد.. دوباره آمد سمت من...
تو رو خدا برام دعا کن... دعای تو مستجابه و همون لحظه دو دستش رو برد بالا و با گریه برای من دعا کرد.
تمام این لحظات من با چشمانی که با پرده ی اشک تار شده بود، نگاهش می کردم.
برای استجابت دعایش دعا کردم ، خیلی خوشحال شد ، با من خداحافظی کرد و رفت.
خیلی احساس شرمندگی دارم، چون همان لحظه ها بود که در دل حرفهایی می زدم!
حرف از گلایه ها و دل شکستگی ها!
یادم رفته بود، کفه ی داشته هایم سنگینتر از نداشته هایم هست!
هر چقدر هم نشانه بفرستی من باز هم همانم با همان آمال!
إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا (هر آینه آدمی را حریص و ناشکیبا آفریده اند)
سوره : المعارج آیه : 19
+پنجشنبه 23اردیبهشت95
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
هم میهن ارجمند! درود فراوان!
با هدف توانمند سازی فرهنگ ملی و پاسداری از یکپارچگی ایران کهن
"وب بر شاخسار سخن "
هر ماه دو یادداشت ملی – میهنی را به هموطنان عزیز پیشکش می کند.
خواهشمنداست ضمن مطالعه، آن را به ده نفر از هم میهنان ارسال نمایید.
آدرس ها:
http://payam-ghanoun.ir/
http://payam-chanoun.blogfa.com/
[گل]
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥