- ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۴۲
- ۵ نظر
چیزی که از من خواستی جز دل بریدن نیست
چیزی مخواه از من که در اندازه ی من نیست
دنبال آرامش مگرد ای رود سرگردان
چیزی که در دریا نباشد در تو قطعا نیست
گاهی برای گریه کردن بس که تنهایی
جایی برایت بهتر از آغوش دشمن نیست
پیراهنم روزی گواهی می دهد پاکم
ای عشق خیلی وقت ها پاکی به دامن نیست
در عشق باید پر تحمل بود و دور اندیش
پروانه گشتن چاره اش جز پیله کردن نیست
بابای_ماست_خامنه_ای 🌹
فرزند شهیدی می گفت : بابای ماست خامنه ای.
♦ پیرزنی در جنوب شهر می گفت : با ماست خامنه ای.
♦جوانی در شمال شهر می گفت : چه صبور است خامنه ای.
♦دشمن می گفت : اعصاب ما را خرد کرده خامنه ای.
♦پدر شهید #سعید_شاهدی می گفت : اینها باختند، برد کرده خامنه ای.
♦برادر #شهید_همت می گفت : سلم لمن سالمکم خامنه ای.
♦مادر #همت خواب “محمد ابراهیم” را دیده که می گوید : حرب لمن حاربکم خامنه ای
هر چه دشمن بیشتر فحش دهد ، تو را زیبا تر مدح می کنم ♥ #امام_خامنه_ای ♥
ولادت #امام_علی علیه السلام ، و بزرگداشت مقام #پدر ، مبارک باد.
عکس:فروردین۹۵ ، #معراج_شهدا
۹روز دیگه ، شش ماهش میشه.
وقتی بغلش می کنم دست و کف پاش رو می بوسم.
تپل شده ، قب قب درآورده...بوس کردم گلوشو...خیلی ناز بود...خیلی شیرین... نگاه کردم دیدم گلوش قرمز شد
اولین بار که اسم این کتاب رو می شنیدم
فکر کنم در وبلاگ g-hakim.blog.ir تعریف کتاب رو خوندم.از همون موقع به دنبال این کتاب گشتم.
از اون سر شهر تا این سر شهر...از شرق کشور تا جنوب کشوراما انگار قحطی این کتاب اومده بود
25اسفند94:
حضرت آقا - حرف رفتن -تلخترین روزاین سه کلمه خاطره ی روز 25 اسفند 94 من است.
دلم برای معراج تنگ شده است، به خاطراتم رجوع کردم. آخر شبها چند کلمه ی کلیدی از آن روز را می نوشتم.
تلخ ترین روز معراج، صبحی بود که یکی از دوستان بخشی از سخنان حضرت آقا را خواند...
چه روز و شبی بود!
اشک چشممان خشک نشد!
آخر شب که معراج خلوت شد رفتیم کنار ضریح...
شهدا را به مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها قسم دادیم که یک تار مو از سر حضرت آقایمان کم نشود...
حرف رفتن نزن ای یار دلم می شکند
گر نباشی تو علمدار ، علم می شکند
پ.ن)
یکی از حاجاتتون سلامتی و طول عمر معظم له باشه.
خسیس نباشید برای بقیه از جمله حقیر هم دعا کنید.
من تو را حس می کنم
با قلبم..
به نگاهت ایمان دارم
همین که من را می بینی
حواست به من هست...
کافی ستـــ...
راستش شرمنده ات هستم
که هنوز تو را نشناخته ام!
که اوج رأفتت را دیر دیدم...
ببخش اگر چشمانم بینا نیست
ببخش اگر قلبم گیرای معنویتت نیست
آن روز را یادم هست
زائرت را فرستادی
تا کفشهایش را پایم کند
تا روی سنگفرش های سرد سرما نخورم!
من از دنیا چه می خواهم؟
همین که گاهی، نگاهی
وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا تو، همه جا تو، همه جا تو
پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم از همه ی خلق چرا تو؟
عکس: 9 فروردین95
پ.ن)
1. توفیق اجباری بود که چندین روز توفیق حضور در حرم مطهر داشتم
حالا انگار تا پنجشنبه جان می دهم!
2. اینستاگرام بیشتر عکس می ذارم. ( نام کاربری من : _emtedad_ )
امروز از یک گره کور زندگیم آه از نهادم برآمد ... آیاتی که پس از باز کردن قرآن برایم آمد.
فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَکِبَا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا إِمْرًا﴿۷۱﴾
قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا﴿۷۲﴾
قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا﴿۷۳﴾
پس رهسپار گردیدند تا وقتى که سوار کشتى شدند [وى] آن را سوراخ کرد [موسى]
گفت آیا کشتى را سوراخ کردى تا سرنشینانش را غرق کنى واقعا به کار ناروایى
مبادرت ورزیدى(۷۱)
گفت آیا نگفتم که تو هرگز نمى توانى همپاى من صبر کنى(۷۲)
[موسى] گفت به سبب آنچه فراموش کردم مرا مؤاخذه مکن و در کارم بر من سخت مگیر(۷۳)
پ.ن)
ای خدا...
مرا مواخذه نکن :"(